رمان هوژین نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۴۵۴
خلاصه رمان : از تاکسی که پیاده شد هجوم هوای سرد دی ماه پوست صورتش را به گزگز انداخت. شال گردن بافت عزیز جون را تا روی بینی اش بالا کشید و به سمت قنادی آن سوی خیابان رفت. داخل قنادی هوا گرم بود و خبری از سوز سرمای بیرون نبود. به سمت صندوق رفت و فیشش را بیرون آورد و گفت: دیروز کیک سفارش داده بودم. لحظه ای بعد وقتی کیک خامه ای سفید رنگی که رویش طرح گوشی پزشکی جا خوش کرده بود، مقابلش قرار گرفت …
قسمتی از داستان رمان هوژین
محمد که ناگهان به سمتش برگشت و نگاه خیره اش را غافلگیر کرد، او هم هول شد.
با این حال نگاهش را با لحظه ای مکث برداشت و به خیابان اشاره کرد و گفت: ممنون من همین جا پیاده میشم.
محمد بیتوجه به گفتهی مستانه خیابان را رد کرد و مستانه با اعتراض گفت: -راهتون دور می شه!
محمد نگاه کوتاهی به او کرد و گفت: مساله ای نیست!
بعد نفس عمیقی کشید و آرام تر گفت: راستش دنبال یه فرصت بودم تا باهاتون صحبت کنم.
قلب مستانه تند تر کوبید و تمام تنش داغ شد. زیاد در این موقعیت قرار گرفته بود.
همیشه در این جور مواقع با ناز سر تکان میداد و ابروهایش را بالا میانداخت و میپرسید: راجع به چی باید حرف بزنیم؟
همان قدر که محمد با پسرهایی که به مستانه پیشنهاد رابطه و آشنایی داده بودند متفاوت بود،
به همان میزان مستانه هم در برخورد با محمد، مستانه ای دیگر بود!
در برخورد با بقیهی پسرها فقط دختری شیطان و بازیگوش بود که گرچه جوابش به تمام درخواست های آشنایی منفی بود،
اما از اینکه نگاه مشتاق و آرزومند مردهای جوان زیادی را دنبال خودش میدید، بی اختیار لذت میبرد.
در مواجهه با محمد اما همه چیز متفاوت بود!
این جا از آن همه شیطنت و نگاه مغرور وقتی با بی خیالی جواب منفی به درخواست آشنایی میداد فقط مستانه ای عاشق باقی میماند که قلبش با یک ” مستانه خانم ” سادهی محمد میلرزید …