خلاصه کتاب:
نهم تیر ماہ سال ۱۳۵۷/۲۵۳۷ مثل تمام روزهاے گرم و آفتابے تیر ماہ،بانوے آسمان روے سر حیاط سایہ انداختہ بود.
چشم بہ عقب گرداندم و خوب اطراف را دید زدم! خبرے از مامان فهیمہ و ریحانہ نبود اما براے اطمینان
خاطر،پاورچین پاورچین بدون دمپایے روے موزاییڪ هاے داغ قدم برمیداشتم.
از ترس این ڪہ نڪند یڪهو حاج بابا وسط ظهر بہ خانہ جلوس ڪند،روسرے حریرم را مرتب ڪردم.
هرچند موهاے بافتہ شدہ ام روے ڪمر افتادہ بود!
زبان دور لب هایم گرداندم،تنم تب داشت و گلویم عطش!
احساس میڪردم قرار است بزرگترین خبط دنیا را مرتڪب شوم! قلبم بے تاب و بے قرار مے ڪوبید، آهستہ نفسم را آزاد ڪردم و بہ راهم ادامہ دادم.
باید ملتفت مے شدم آن پایین چہ خبر است،هرچند چیزهایے حدس میزدم! چند قدم ماندہ بہ پلہ هاے آجرے انبار صداے در حیاط بلند شد.
از ترس لب گزیدم اما سریع بہ خودم آمدم. عادے روے برگرداندم ڪہ دیدم حاج بابا دارد در را مے بندد.
آب دهانم را قورت دادم و نفس تازہ ڪردم. بیخود بہ دلم بد نیوفتادہ بود!
سایت نودهشتیا، کانال اصلی سایت دانلود رمان 98ia است که مرجعی برای دانلود رمان های جدید عاشقانه ایرانی و خارجی بدون سانسور و رایگان می باشد
آمار سایت
589 نوشته
580 محصول
0 کامنت
1 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نودهشتیا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.