خلاصه کتاب:
آتاش تو زمان دانشجوییش عاشق یکی از هم دانشگاهیاش میشه اتاش خانواده مذهبی داره ولی دختره ک اسمش دریاس آزاده و خانواده آزادی داره اینا یه مدت باهمن اتفاقی واسه برادرزاده اتاش میفته برادرزادشم عاشق بوده ولی پدر اتاش اذیتشون میکنه تا اینکه برادرزاده و عشقش بهم میرسن ولی تصادف میکنن هم برادرزاده و هم شوهرش میمیرن اتاش میترسه ب دریا میگه از اول دوستت نداشتم و اینا از خودش میرونتش حالا چند سال گذشته دریا ازدواج کرده و طلاق گرفته و کلی سختی کشیده اتاشم معلم یه روستا شده و...
خلاصه کتاب:
-جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت میدهم. -ب..ببخشید مگه شوره؟ هاتف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند: نه شیرینه... من مرض دارم می گم شوره ...
خلاصه کتاب:
درباره دختری نازپروده است که نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ...
خلاصه کتاب:
نیلا نامی دختری که بعد از سال ها به عشق گذشته اش برمی خوره اما رابطهی سمی که با سپهر داره و درگیرشِ مانع از رسیدن دوباره اش به دانیار مشرقی میشه. بالاخره تهدیدای سپهر کار دستش میده و یه شب توی بیهوشی اسیر دستاش میشه!
خلاصه کتاب:
مهزاد روشن برترین طراح سرویس جواهرات که با نقشه قبلی وارد شرکت بزرگ جاویدها میشه، طبق رازهای قدیمی که مادرش از گذشته برای اون گفته میخواد از پسر این خاندان امیرجاوید انتقام بگیره اونو عاشق خودش میکنه و کم کم دنیاشو نابود میکنه تا اینکه ورق برمیگرده...
خلاصه کتاب:
صورتش غرقِ عرق شده و نفس های دخترک که به گوشش میخورد، موجب شد با ترس لب بزند. برگشتی! دست های یخ زده و کوچکِ آیه دستان خاویر را گرفت. برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و دخترک را رها کرد. وارد خانه شد و …
خلاصه کتاب:
ته تغاریم... پسری که از بین همهی پسرای من تابو شکسته و داره تک تک خط قرمزهای مادرشو رد میکنه. پسری به اسم نامدار… که شغل پرحاشیهش، این روزها تنها دغدغهی اونه. نامدارِ من، ماساژدرمانگره و چون کاربلد و زبر و زرنگه، بهش میگن معجزهگر. حالا چرا گفتم خط قرمز؟! چون گاهی مجبوره خلاف میلش، کارهایی رو انجام بده که با هدف اصلیش، یعنی درمانگری، منافات داره... و به نظرتون اون کارها چیه؟
خلاصه کتاب:
دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند. دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهر زادهی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش میایستد. به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود. این در حالی است که جانای زخم خورده از تقدیر گمان میکند دستان دشمن اوست و محض انتقام آمده... اما دستان برای اینکه حامی این دختر باشد ناچار است آبرویش را گرو بگذارد ...
خلاصه کتاب:
-کثافت چطور تونستی؟! من دختر خوبی بودم... تو گفتی حواست بهم هست... تو... تو منو بدبخت کردی... حالا جواب بابامو چی بدم آشغال؟! بی توجه به من و گریه هام از روی تخت بلند شد. همونطور از اتاق بیرون رفت و طولی نکشید که برگشت...
خلاصه کتاب:
عماد بوکسور معروف، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست. با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ... بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله. انقد عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یه هفته فرار میکنن و خودشونو گم و گور میکنن. تا وقتی که پای سراب به عمارتش باز میشه. مدیر برنامه جوون و آرومی که طلاق گرفته و یه دوقلو داره. دختری که زندگیش بخاطر عقاید قدیمی یسریا جهنم شده. تنها چیزی که می خواد خوشبختی و آرامش بچه هاشِ ...
سایت نودهشتیا، کانال اصلی سایت دانلود رمان 98ia است که مرجعی برای دانلود رمان های جدید عاشقانه ایرانی و خارجی بدون سانسور و رایگان می باشد
آمار سایت
587 نوشته
579 محصول
0 کامنت
1 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نودهشتیا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.