رمان نیل نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۲۷۶
خلاصه رمان : نیلا نامی دختری که بعد از سال ها به عشق گذشته اش برمی خوره اما رابطهی سمی که با سپهر داره و درگیرشِ مانع از رسیدن دوباره اش به دانیار مشرقی میشه. بالاخره تهدیدای سپهر کار دستش میده و یه شب توی بیهوشی اسیر دستاش میشه!
قسمتی از داستان رمان نیل
-گیتی؟!
– مثل آدم من و صدا بزن.
تلخند زد. دستش را انداخت دور گیتی و او را به خود چسباند.
-نفهمیدم چی شد دست خودم نبود حالا قرص تو بخور.
گیتی اما بی توجه زل زده بود به تلویزیون خاموش و بغض داشت توی گلویش استخوان میترکاند.
دلخور بود، دلخور و نگران! اوضاع زندگی اش خوب نبود.
نیلا شبیه پازلی بود که تکه تکه شده بود و عاقبت هم تمام تکه های پازل برای سرپا شدن کنار هم.
-بهرام دیگه جایی برای زخم زدن نداره!
-من فقط عصبی شدم… عصبی شدم و …
نگاه تند و بی ملاحضهی گیتی از صفحهی سیاه تلویزیون کنده شد و نشست روی چشمهای خستهی نیلا.
-پنج ساله عصبی که میشی چشماتو میبندی و دهنتو باز میکنی و یه لحظه به این فکر نمیکنی اونی که داری ترور شخصیتش میکنی ننته یا بابات!
-مامان؟!
-که حتی اگه از نظرت پدر و مادری که باعث بدبختیت هستن احترام و مراعات ندارن حداقل باید بفهمی آدمی که رو به مرگه یکم مهربونی لازم داره.
گفت و نگاه مات نیلا را همان جا جا گذاشت و سمت آشپزخانه پاتند کرد.
نیلا ماند و حقیقتی تلخ که هر بار مهلک تر توی صورتش میخورد.
بلند شد و ایستاد پشت کانتر. گیتی داشت باقی ماندهی غذا را داخل ظرف کوچکتری می ریخت تا آن را توی یخچال جا بدهد.
-واقعا امیدی نیست؟
بگم نیست باهاش مهربون تر میشی یا قفل زبونت و میشکنی؟
-من وسط این همه بدبختی چیکارم که با من تندی گیتی؟
گیتی عاصی قاشق توی دستش را پرت کرد کف سینک خالی و نگاه نیلا رنگ تعجب گرفت.
جلو آمد و ایستاد مقابلش طرف دیگر کانتر:
توی این خونه هر چی از بین رفته باشه نمیذارم حرمت پدر و دختری و از بین ببری و تهش فکر کنی محقی!
-نیستم؟ تا کی قراره ازش دفاع کنی؟ خودتو دیدی؟ من و چی؟ زندگیمون و چی؟ از کی دفاع میکنی مامان؟ دفاع میکنی چون شوهرته یا چون سرطان داره زندگی شو میگیره؟