رمان دالاهو نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۲۱۶۵
خلاصه رمان : یاسر مردی از تبار کورد که بعد از مرگ صمیمی ترین دوستش “طاهر”، مسئولیت خانوادهش رو بر عهده میگیره؛ آفاق “بیوهی طاهر” رو به عقد خودش در میاره. اما جنجال از جایی شروع میشه که آهو “دختر طاهر” دست و دلش رو می لرزونه و از مرد جدی که یک ایل ازش حساب می برند، به عاشق و دلباخته دختر خونده خودش تبدیل میشه و…
قسمتی از داستان رمان دالاهو
بارسیدن به خونه دایه گیان تقریبا نصف دلشوره هام پر کشید و سمت در ورودی پرواز کردم.
با دیدنش انگار همه خاطرات بابام جلوی چشمم زنده شد که توی بغلش رفتم و مثل همیشه لوسم کرد.
_له دورت گریم طاقانه کم (دورت بگردم یکی یه دونم)
لپم رو با انگشت هاش لمس کرد که کنارش نشستم و مامان سمت یاسر رفت تاکتش رو براش آویزون کنه.
حاضر بودم قسم بخورم که مامانم حتی یک بار هم این کار رو برای بابام انجام نداده بود.
چینی به بینیم دادم که دایه گیان کنار گوشم پرسید: -یاسر هم مثل پسر خودمه، به دل نگیر.
چشم روی هم گذاشتم و چون یکم بی حال بودم سرم رو روی متکا کوچیکی که همیشه دایه بهش تکیه می داد گذاشتم و توجه یاسر به سمتم جلب شد.
مامان برای هممون چایی آورد و رو به یاسر کرد. – شیرینی نگرفتی؟
یاسر که نگاهش سمت من بود به خودش اومد و جواب داد: – نه، یادم نموند.
از فرصت می خواستم استفاده کنم. یاسر با من توافق نکرد توی ماشین اما در هر صورت تصمیم نهایی رو باید مامانم می گرفت برای همین دوباره اون رو مخاطب قرار دادم:
میخوام برم تهران؛خودت گفته بودی میزاری برای درس هام برم. مامان که از حرف من یهویی متعجب شد، مشکوک نگاهم کرد.
_از کی تا حالا تنها تنها میخوای پاشی بری شهر غریب؟ گفتم برای درست اجازه میدم اما اون زمان بابای خدا بیامرزتم بود…