رمان هوادار حوا نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۸۹۲
خلاصه رمان : درباره دختری نازپروده است که نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و …
قسمتی از داستان رمان هوادار حوا
داخل خانهی مادربزرگ یک حال و هوای خوبی بود انگار آنجا را برای یک خواب آرام، یک گپ صمیمی و یک حال خوب ساخته بودند.
یک بوی آشنایی داشت، به همین خاطر حتی با چشم های نیمه باز و مغز نیمه فعال هم حال آن فضای دلنشین را درک میکردم.
توی اتاق خواب رفتیم سپهر در کمد دیواری را باز کرد و برایم رختخواب پهن کرد.
بدون فکر کردن به چیزهای اضافه در آغوش گرم رختخواب به آن خواب عمیق در ماشین ادامه دادم.
صدای خروس بی محل من را از دنیای خواب نجات داد.
خورشید نورش را به داخل اتاق میتاباند و نور نارنجی رنگ قشنگی فضای کوچک اتاق را لبریز از خودش کرده بود.
رختخوابم را جمع کردم و دستی روی آن پتو که ملحفهی آبی و طرح عروس و داماد داشت کشیدم.
همیشه از بچگی این پتو را دوست داشتم، انگار از خودش یک خنکی نازل میکرد که من آن خنکی را دوست داشتم.
سپهر حتى نصفه شب هم حواسش به علایق من بود و آن پتو را روی من انداخته بود.
از اتاق بیرون رفتم، صدای سپهر و عزیزجون از داخل ایوان شنیده میشد.
وارد ایوان شدم سفرهی صبحانه توی ایوان پهن شده بود.
چهرهی عزیزجون وقتی جواب سلام را داد با لبخند پهن و دلنشینی که مخصوص به خودش بود دوست داشتنی تر از همیشه شده بود.
آنقدر با خدا بود که انگار در چشم هایش نور دویده بود و برقی با رنگ میشی نگاهش عجین شده بود.
مثل همیشه وقتی سر سفره نشستم شروع کرد محتویات سفره را یکی یکی نام ببرد و از خواصش بگوید تا به قول خودش من بخورم و جون بگیرم.
با اینکه نوهی اصلی او نبودم ولی مثل یک مادربزرگ واقعی برای قوت تن من نگران بود …