رمان سراب من نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی، طنز
تعداد صفحات : ۲۶۸۲
خلاصه رمان :
عماد بوکسور معروف، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست. با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ… بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله. انقد عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یه هفته فرار میکنن و خودشونو گم و گور میکنن. تا وقتی که پای سراب به عمارتش باز میشه. مدیر برنامه جوون و آرومی که طلاق گرفته و یه دوقلو داره. دختری که زندگیش بخاطر عقاید قدیمی یسریا جهنم شده. تنها چیزی که می خواد خوشبختی و آرامش بچه هاشِ …
قسمتی از داستان رمان سراب من
اولین روز کاریش واقعا تبدیل به جهنم شده بود… بهش حق می داد اگه اخراجش کنه واقعنم گند زده بود…
البته تا حدودیم به خودش حق میداد… همه این چیزا واسش جدید بودن…
گواهی نامه شو به زور گرفته بود ولی هیچ ماشینی نداشت که رانندگی یاد بگیره…
لمس کردن مرد غریبه اصلا واسش راحت نبود… تو کل زندگیش فقط پدرش و کیان نزدیکش شده بودن….
البته بهتر بود پدرشو فاکتور بگیره چون فقط شب عروسیش اونم با زور بغلش کرده بود…
در غیر این صورت هیچ وقت مهر و محبتی از سمتش نگرفته بود… کیانم که… اصلا نمخواست بهش فکر کنه…
هیچ وقت تو زندگیش قدر اون لحظه ها از خودش منتفر و منزجر نشده بود…
اوایل فکر میکرد همه زنا اینجورین اما کم کم که شروع کرد به تحقیق کردن و کتاب خوندن فهمید مشکل از احساسات شونه…
مشکل اینجا بود که هیچ حسی بجز ترس و نفرت نسبت به کیان نداشت…
با اینکه زنش بود ولی زور کم از دست درازی نداشتن و سراب هر بار میمرد و زنده میشد…
این چند سال زندگی متاهلی براش مثل یه زندون پر از عذاب بود… زندونی که وقتی ازش آزاد شد پرواز کرد.
حاضر بود تموم این سختیارو تحمل کنه اما دوباره به اون زندون لعنتی برنگرده… نمیتونست برگرده…
عماد ماشینو تو حیاط پارک کرد: میتونی اسنپ بگیری یا زنگ بزنم تاکسی؟!؟!
سرشو اروم سرشو تکون داد: میشه اول مطمعن شم حالتون خوبه بعد برم !؟!؟
عماد با اخم سرشو تکون داد و پیاده شد: سوال میپرسه؟!؟!
هرکاری میخوای بکنی بکن دیگه من چی بگم اخه…
سراب پیاده شد و دنبالش افتاد …