رمان آرامش پنهان نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، هیجانی، انتقامی
تعداد صفحات : ۷۱۴
خلاصه رمان : دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی میگذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده میکند و برای مصاحبه پا به این شرکت میگذارد و با مردی درد کشیده و زخم خورده آشنا میشود، مردی که زندگی دلارا با او گره میخورد و آشنایی که چندان اتفاقی نیست! …
قسمتی از داستان رمان آرامش پنهان
کمربندم را گشودم و مردد به ورودی ساختمان نگاه کردم.
هنوز هم مطمئن نبودم. خجالت میکشیدم و همزمان خودم را توجیه میکردم.
پا پس میکشیدم و همزمان خودم را توجیه میکردم.
مردد میشدم و همزمان خودم را توجیه میکردم و خلاصه مغزم هی اُرد میداد و من خودم را توجیه میکردم.
توجیه شده جلوی آپارتمان پارسا آمده بودم اما باز مردد شده بودم.
نگاهم را از ورودی ساختمان کندم و به روبه رو خیره شدم نفسی گرفتم و باز خودم را توجیه کردم. من به اون مدیون بودم.
او به من کمک کرده بود و من گربه صفت نبودم، بی چشم ورو نبودم که به محض اینکه کارم گذشت، بگویم بی خیال کسی که در حقم لطف کرد!
حداقل کاری که میتوانستم بکنم، یک احوالپرسی ساده از اویی بود که دیروز به شدت بد حال بود و تمام مدت تا رسیدن به خانه سرش بیحال روی شانهی پارسا افتاده و چشمانش را بسته بود.
چند دقیقه ای مینشستم و بعد میرفتم به کارهایم میرسیدم.
به اسباب و اثاثیه ای که وسط خانه جدیدم رها شده بود و باید سروسامان میگرفت، خانه ای که چند روزی وقتم را باید صرف مرتب شدنش میکردم.
جعبهی شیرینی ای را که در راه خریده بودم برداشتم و از ماشین پیاده شدم.
قفل ماشین را زدم و به سمت آپارتمان رفتم دستم را روی دکمهی واحد شماره نه گذاشتم و منتظر ماندم چند ثانیه ای زمان برد تا صدای پارسا از آیفون بلند شد.
-سلام، شمایید خانم کیانی؟!
صدایش کمی متعجب بود و این حس سریع در من جریان گرفت که برگردم …