رمان اسارت شیرین (جلد اول) نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، خارجی
تعداد صفحات : ۲۷۶
خلاصه رمان : من سامانتا هکر FBI هستم. وقتی پشت صفحه کامپیوتر میشینم، با همه فاصلهای امن دارم. دختری منزوی، قدرتمند و تا به حال هیچ مردی من رو تو زندگیش نداشته.. اما داستان از جایی شروع شد که... اسیر دستهای پروردگار مواد مخدر کلمبیا، آندرس مورنو شدم. اون زخمی و ترسناکه. و برادر بیرحمش کریستیان دستور داد که من رو بکشن. من سعی کردم برای حفظ خودم بجنگم ولی نتونستم از دستشون فرار کنم. اون میخواد که اون رو بپذیرم، ولی مغزم نمیتونه به بازی گرفتن استادانهاش جواب نده. وسواس بیمارگونهاش اشتباهه، اما شاید من هم، یه بیمار روانی باشم …
قسمتی از داستان رمان اسارت شیرین
«تختهی بازی؟» بی حوصله پرسیدم: «تو تخته بازی واقعی میخوای؟»
ابروهای تیره آندرس در حالی که مهره های شطرنج رو بینمون قرار میداد بالا رفت برای من سفید و برای اون سیاه.
«نوع دیگه ای وجود داره؟»
«شوخی میکنی، درسته؟ در مورد دنیای وارکرفت چطور؟ تو چیزی در مورد داستان ها میدونی؟ جلوه های باحال و قهرمانان کیک اس؟»
من به تخته بازی اشاره کردم: «کی قهرمان این بازیه؟ داستانش چیه؟ وجود نداره این فقط ماییم و مهره های خنده داری که هیچ توانایی خاصی ندارند و الآن دارن تماشامون میکنن.»
«شطرنج نبرد عقله. این فقط تو علیه منه اما اگر میخوای میتونی قهرمان این سناریو باشی.»
گوشه ای از لب هاش برای یک لبخند خیره کننده کش اومد.
من به این فکر میکردم که اون یه شخصیت شرور کامل تو زندگی واقعیه.
میخواستم باهاش شوخی کنم اما جلوی خودم رو گرفتم.
بیشتر به این دلیل که خیلی جدی بود و من نمیخواستم بهش صدمه بزنم.
اون ممکنه اسیر کننده من باشه، اما من سعی میکردم تا اون رو بیشتر از این ببینم.
آندرس مرد بدی نبود، حتی اگر برخلاف میلم من رو نگه داشته باشه به روش عجیب و غریب خودش من رو در اولویت قرار داد.
حتی زمانی که به وضوح ازم ناامید شد، ابرازش نکرد.
در عوض، ما زمان خودمون رو با خوندن کتاب ها و بازی های غیر عادی میگذرونیم.
امشب اون یه آدم سرد و نچسب بود.
بازی حتی خیلی خسته کننده تر بود. شطرنج، اه!
«تو مجبور نیستی که بابتش ناراحت باشی.»
هنوز هم لبخند میزد …