رمان اعتراف شیرین نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 621
خلاصه رمان: مهتاب دختری شیطون وبازیگوش و پدر بزرگی که دخالت هایی در زندگیش میکنه و باعث تغییر زندگی مهتاب میشه.
قسمتی از داستان رمان اعتراف شیرین
صبح زود با چنان شوقی از خواب بیدار شدم که اون میزان از هیچان و ذوق برای خودم هم کمی تا نقداری عجیب و غریب به نظر می رسید!
و برای منی که خودم رو گرفتار یه مخمصه ی پر دردسر می دیدم چی شگفت انگیزتر از اینکه راه حلی برای مشکلم پیدا بشه!؟
فقط و فقط کافی بود مصطفی همونی باشه که من انتظار و آرزوش رو دارم.
پسری معقول که برای تنها یک مدت کوتاه بتونه نقش نامزد من رو بازی کنه…
والبته اینکه خونه هم داشته باشه چون قطعا بت توجه به پولی که بابا به من به عنوان ارثیه داده بود،
حتما انتظار داره جای خوبی رو رهن کرده باشم نه این لونه موش رو!
چون دیرم شده بود هول و با عجله صبحونه خوردم و بعد هم از خونه زدم بیرون تا هرچه زودتر خودمو برسونم شرکت.
باید قرار رو به صورت جدی پیگیری می کردم چون اون تنها شانس من بود!
در بدو ورود به شرکت با موسوی که لیوان به دست تازه می خواست از چهارچوب آبدارخونه رد بشه رو به رو شدم.
یه شعر معروف داشتیم که می گفت: صبحی که نکوست از دیدن اولین آدمش پیداست!
اینو از منی که سن خیلی زیادی نداشتم اما سرشار از تجربیات تلخ و شیرین بودمو زندگیم به صورت زیگزاگی در جربان بوده و هست حتما بپذیرید!
با خودنمایی به ساعت مچی جدید و قرمز رنگش اشاره کرد و گفت : -نیم ساعت تاخیر!
دماغمو دادم بالا و پرسیدم: -شما تایمر شرکتی!؟
پشت چشمی نازک کرد: رئیس خودش گفت از طرف ایشون به اونایی که تاخیر دارن تذکر بدم….
من از سه دسته آدم هیچوقت خوشم نمیومد.
خودشیرین ها، پولدارا و قد بلنداااا… بنظرم موسوی شامل هرسه ی این سه گزینه میشد.
دختر باید مثل من قد متوسط داشته باشه و فقیر و بدبخت و بی پول و تلخ باشه! والا!