رمان التیام نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی، ازدواجاجباری
تعداد صفحات : ۲۷۴۷
خلاصه رمان : رعنا دختری که در روز ختم مادرش چشمانش به گلنار،زن پدر جدیدش افتاد که دوشادوش پدرش ایستاده بود. بلافاصله پس از مرگ مادرش پی به خیانت مهراب، پدرش، با گلنار آبدارچی مدرسه اش می برد. برای انتقام از مهراب خود را وارد یک ازدواج قراردادی با شاهرخ میکند. شاهرخ، مردی که در پی از دست دادن پدرش بار خانواده پنج نفره اش را به دوش می کشد و مردانه به روی خواسته های خود پا مینهد …
قسمتی از داستان رمان التیام
شاهرخ که در ابتدای جاده همچنان مشغول صحبت با بهادر بود، نگاهی به بالای سر انداخت.
با اشاره به شادی فهماند که عجله کند.
شادی که برادرش را به خوبی میشناخت و می دانست چقدر از معطل کردن بدش می آید، به سرعت و به اسانی پایین پرید.
رعنا از تنها ماندن لرزی بر تنش نشست. تمام امیدش به ماندن شادی در کنارش بود اما دیگر دستش به جایی بند نبود.
اگر همین جا میماند تا اکیپ به صعود ادامه دهند چه میشد؟
شادی با تعجب نگاهی به رعنا کرد و بلند گفت: رعناجون چرا نمیای؟
با صدای بلند او توجه شاهرخ و شایان هم جلب شد.
شاهرخ حرفش را قطع کرده و تمام رخ و با اخم او را می نگریست.
شایان که بهنام را به حرف گرفته بود تا چشمانش را اسوده بگذارد با تعجب به تعلل رعنا نگاه می کرد.
شادی دوباره پرسید: چیزی شده عزیزم؟ میترسی بپری؟
رعنا با بیچارگی به او نگاه کرد و گویی سکوتش گویای همه چیز بود.
بهنام به سرعت جلو رفت و همانطور که دوربینش را به گردن می انداخت دستانش را باز کرد و گفت:
برو من میگیرمت! جایی که خطر جانیه محرم نامحرم اشکال نداره!
رعنا به لحن دوم شخص مفردش و حالت مسخرهی او اخمی عمیق کرد. همین یک کارش مانده بود.
چشم در حدقه چرخاند و به پایین نگاه کرد. ارتفاع خیلی زیاد نبود اما برای او بیش از حد به نظر می رسید.
شادی به سمت شایان رفت و با لبانی که از نفرت جمع شده بود اهسته گفت: این دیگه چه چندشیه ایش!
رو به شاهرخ که نگاهش به او بود اشاره ای به رعنا کرد …