رمان اکتای نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۸۴۳
خلاصه رمان : من حاج اکتای ایرانی هستم، تاجر 40 ساله معروف بازار و یکی از نامی ترین ثروتمندان کشور. تا حالا عاشق نشدم و هیچکس رو توی دلم راه ندادم تا اینکه یک روز عاشق سمای 20 ساله میشم تا اینکه بعد ازدواجمون میفهمم اون …
قسمتی از داستان رمان اکتای
آرایش ملایمی می کند و بعد از اینکه لباس هایش را می پوشد از خانه بیرون میزند. ماشینی که اکتای برایش فرستاده دم در منتظرش است، سوار می شود و استرس کل وجودش را پر می کند.
خیلی طول نمی کشد که ماشین مقابل عمارت ایرانی ها نگه می دارد! عمارت معروف و باشکوه شمال شهر!
پیاده می شود و داخل می رود. در این عمارت همیشه باز است. اما تا دلت بخواهد در گوشه به گوشه اش خدمه و نیروهای امنیتی دیده می شود.
تمام خدمه ها با دیدنش خم می شوند و سلام می دهند. با خوش رویی جوابشان را می دهد و داخل عمارت می رود.
باز همه چیز تشریفاتی شده. مقابل هر سه صندلی یک میز گرد بزرگ قرار گرفته که روی میز گل آرایی شده و از انواع اقسام میوه ها رویش چیده شده.
خرما ! آن خرماهای بدبخت به هفت هشت شکل مختلف تزیین شده و خوب می داند که ناهار تشریفاتی تر از این حرف هاست. از گوشت شتر و بز گرفته تا انواع دلمه ها!
عروسیش را هنوز از یاد نبرده! انقدر تشریفاتی بود که تا مدت ها عروسشان در فضای مجازی گفته میشد و اکتای به زور توانست جمع کند.
با راهنمایی یکی از خدمه ها به سالن طبقه ی بالا می رود. همگی آنجا جمع شده اند. همین که وارد می شود، جمعی که مشغول صحبت کردن بودند سکوت می کنند.