رمان بالی برای سقوط نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۲۶۷
خلاصه رمان : همه چیز به یک تغییر نیاز دارد؛ تغییری از جنس لمس شدنی! تغییری که هم خودت و هم زندگیات را شامل میشود. گاهی لازم است برای این تغییر دل به کارِ به نظر اشتباهی ببندی، در حالی که همان کار پایان رؤیای تو میشود. به سان “بالی برای سقوط” اما… گاهی اوقات سقوط، سبب بالا رفتن میشود. میگویی: خیر! پس بنشین و نگاه کن که چرخهی روزگار، چه ها که نمیکند.
قسمتی از داستان رمان بالی برای سقوط
– آوینا؟… محدثه صد بار گفتم این کاکتوس کوفتی رو ببر پایین تا این بچه من و خودش و بدبخت نکرد!
لم داده روی مبل شانه ای بالا انداخت که حرصی دوباره صدایش زدم.
-آوینا خاله اون کاکتوس به غلط کردن افتاد بکش بیرون از اون.
با جیغ کف گیر درون دستم را به سمتش پرت کردم.
_بیشعور این چیزا چیه که یاد بچه میدی؟
– تو چته جلو بچه وحشی میشی اینکارا مال کساییه که محل زندگیشون تو جنگل و حیاط وحشه نکن بچه یاد میگیره.
با چشم غره به نگاه کردنش ادامه دادم که با خنده ی دندان نمایی از جا برخاست و به سمت آوینا رفت.
محدثه از آوینا هم بچه تر بود!
-بيا خاله… بیا بریم این سمت الان مامان وحشیت میآد میخورتمون.
لبخندم را جهت پررو نشدنش قورت دادم و خودم را مشغول ادامه آشپزی کردم.
– مگه مامان من خلسه (خرسه) که آدم بخوله!
دورت بگردمی نصیبش کردم که محدثه کفری پوفی کرد.
_از همون اول از بچه های زبون دراز زورم می گرفت… خاله این زبونت و از کی به ارث بردی؟
البته اونکه بدون شک میرسه به مامان وحشیت!
آوینا اخم کرده مشتی به سمت محدثه پرتاب کرد که ناتوان پقی زیر خنده زدم.
هاج و واج دخترکم را نگاه می کرد: به مومونی نگو وحشی!
دستانش را به حالت خنده داری بالا گرفته بود و من از شدت خنده روی صندلی نشستم.
– چشم… چشم… ماشاالله مادر و دختر از رو هم فتوکپی شدن!
_خوردیش؟ نوش جونت عزیزم!
با صورت کج شده بلند شد و روی مبل نشست: حالا ببینم جرئت داری بگی م م یا نه!
آوینا پا تند کرد و سریع خودش را درون بغلم انداخت و با زبانی بیرون آمده جیغ کشید.
– م م. – تف به شرفت بیاد بشر! بوس محکمی از گونه اش گرفتم…