رمان با سنگ ها آواز می خوانم نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۸۷۱
خلاصه رمان : یزدان به دنبال مرگ مشکوک برادرش به ایران می‌آد و به جای اون رئیس کارخونه‌ی نساجی می‌شه؛ اما قبل از هر اقدامی دنبال اینه که بفهمه رابطه‌ی برادرش با مارال، دختر جذاب و زیبا که طراح پارچه است و همه معتقدن رابطه‌ی نامشروعی با برادرش داشته در چه حد بود…
قسمتی از داستان رمان با سنگ ها آواز می خوانم
برعکس اتاق سروش، از اتاق شیوا خانم همیشه حس خوبی می گرفتم. این به خود شیوا خانم برمی گشت، برای بال و پرهایی که به من داده بود و اعتمادی که به من و کارم داشت.
در این چهار سالی که به این نساجی آمده بودم همیشه پشتم بود. حتی در روزهای بد خودش، روزهای بعد از مرگ یاشار، بی احترامی از او ندیدم.
او مثل بقیه فکر نمی کرد و به رابطه ی من و یاشار مشکوک نبود. یکسال قبل از اینکه یاشار به ایران بیاید من توسط خواهر شیوا خانم به او معرفی شدم.
وقتی به عنوان طراح برتر جشنواره مد، لباس و پارچه کودک انتخاب شدم، خواهر کوچکترش که آن موقع هلند پیش برادرش زندگی می کرد با من تماس گرفت و زمینه ی آشنایی من با شیوا خانم در ایران را فراهم کرد.
بعد از صحبت با شیوا خانم، طرح هایی برای پارچه های متنوع تر زدم و نه فقط کودک؛ شیوا خانم هم خوشش آمد.
من هم به عنوان یکی از طراحان همیشگی به نساجی آورد. کمی روحیه ی مرد ستیزانه هم داشت و همین دیدگاهش بود که باعث میشد از یک همجنس شاید به طرز غلوآمیزی حمایت کند.
درواقع این دیدگاه شیوا خانم شانس دنیای کاری من بود؛ و گرنه من یک طراح خانه نشین باقی میماندم با چند تا تقدیرنامه ی دهن پرکن در اتاقم !
