رمان بدون من جایی نرو نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، روانشناسی، طنز
تعداد صفحات : ۱۶۷
خلاصه رمان : برهان دکتر روانشناسیای که مذهبیه یک شب که میخواد بره دنبال برادرش متوجهی کسی جلوی ساختمون مطبش میشه و باعث میشه سرنوشتش به اون شخص گره بخوره. گرهای که اون رو به سمت عشق و علاقه میبره و…
قسمتی از داستان رمان بدون من جایی نرو
نگاهش به مردم و مغازه ها افتاد. توی دلش به خودش قول داد که حتما باید یه روز توی این پیاده روها قدم بزنه و از هوای خوش شیراز لذت ببره.
تاکسی جلوی مسجدی که جلوی درش چند مرد میانسال ایستاده بود، توقف کرد.
راننده از ماشین پیاده شد و چمدون نازگل رو از صندوق عقب بیرون کشید. نازگل با دیدن گنبد و گلدسته های مسجد لبخند آرامش بخشی زد و از ماشین پیاده شد.
انگار شور و اشتیاقی در قلبش جوونه زد. بعد از این که هزینه ی تاکسی رو پرداخت کرد، چمدونش رو از راننده که پسر جوونی بود، گرفت و تشکر کرد.
با هیجان خودش رو به داخل مسجد رسوند. با دیدن حوض بزرگی که وسط مسجد قرار داشت، برق شادی توی نگاهش نشست.
به سرعت به سمتش رفت و آب زلالش رو به صورتش زد. وضویی گرفت و به طرف در ورودی خانم ها رفت. جلوی در کفشش رو از پاش بیرون کشید، پلاستیکی که روی سکو بود رو برداشت،
کفش هاش رو داخلش جا داد و همراه خودش داخل برد. چادر گلداری که تمیز تا شده بود برداشت و روی سرش انداخت.
مهری برداشت، به سمت قبله ایستاد و سلام داد. بعد از تموم شدن نمازش نگاهی به اطراف انداخت.
چند خانم شیکپوش و میانسال گوشه ای نشسته بودن و صحبت می کردن. به جز نازگل و اون خانم ها کسی توی قسمت خانم ها برای نماز نبود.