رمان بوی وانیل نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۸۳۳
خلاصه رمان : رمان بوی وانیل داستان دختری سربزیر و آروم بنام دیار هست که چند ساله با دختر خاله اش تو شهری دور از خونه و خونواده زندگی میکنه و در شیرینی پزی مشغوله، اما همه چیز به ورود خونواده پدریش به زندگیش دستخوش تغییر میشه.
قسمتی از داستان رمان بوی وانیل
صدای بلند خنده هاشون میومد… حتی تا پشت در… در چوبی رو با هل باز کردم… مترسک آویزون پشت در تکونی خورد و زنگوله رو به صدا در آورد…
عطر تند دارچین رو نفس کشیدم و دست های یخ کرده ام رو از توی دست کش هام در آوردم و جلوی صورتم گرفتم و ها کردم…
_اومدی بچه؟؟ کاغذ هام رو روی صندلی گذاشتم و به سمتش چرخیدم… با لبخند و دست های آردی داشت نگاهم می کرد… محمد بود…
_ببخشید دیر کردم.. _نه بابا تارا داره کیک تولد همسایتون رو تزئین میکنه… چیزی میخوری؟؟ به علامت نه سرم رو تکون دادم و روی صندلی ولو شدم…
دست هاش رو با دستمال مرطوب پاک کرد و آروم به سمتم اومد و صندلی رو کشید… قد متوسطی داشت… موهای پر قهوه ای… و لبخندی دلچسب…
_ملاقاتتون چه طور بود؟ امکان نداره کارهات رو نپسندیده باشه.. به اعتمادی که به من داشت لبخند زدم: اوممم… باید ویترین یه شکلوت فروشی رو تزئین کنم….
-به به چه خوشمزه…. بند ژاکتم رو باز کردم و در آوردم… پیراهن زرد رنگم با گل های آبیش محمد رو سر حال کرد… کادوی تولدم بود که پارسال خودش برام خریده بود…
_ما کلا خوشمزه ایم… اشاره ام به شغل تارا و شغل رستوران داری خودش بود… _جدیا… ما کلا با خورد و خوراک رابطه عمیق داریم….
_پاشم برم کمک تارا… _نه… کار تموم شد… من کمکش کردم… _من کاری براش نکردم… _چرا امروز رفتی و این کار رو گرفتی… پس نشون میده که بهترین کار رو براش انجام دادی…