رمان تب تند پیراهنت نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۳۸۱۴
خلاصه رمان : محیا به همراه دختر پنج ساله اش هستی پا به خانه محتشم ها می گذارد و در آنجا زندگیش از نو شروع می شود… خانه ای که سید عماد محتشم همه کاره ی آن است.
قسمتی از داستان رمان تب تند پیراهنت
دستی به شالم که کمی عقب رفته بود کشیدم و لبخندی روی لبم نشاندم. شیرینی فروشی مادام با آن فضای رنگی و دلبازش همیشه حالم را خوب می کرد.
دستگیره ی در کشوییش را به سمت چپ کشیدم و وارد شدم. سیما مثل همیشه پشت دخل نشسته بود. با ورودم سرش به طرفم متمایل شد و همین که مرا دید لبخند زیبایی روی لبش آمد و از روی صندلی برخاست.
_سلام به محیا خانم زیبای خودم… خوش اومدی. این دختر سراسر مهر و محبت بود و نه تنها با من بلکه با همه همین رفتار را داشت.
-آخه فدات بشم که از بس خودت زیبایی همه رو زیبا می بینی. خدا نکنه خوشگلم… بعدشم نکنه منکر قشنگیات میشی؟
خنده ام گرفت. می دانستم بحث فایده ای ندارد و اگر بخواهم دل به دلش بدهم باید قید رفتن به آموزشگاه را بزنم.
خودش هم انگار فهمید به چه فکر می کنم خنده اش بلند شد. کمی دیگر هم با هم حرف زدیم و با سر رسیدن مشتری و مشغول شدن سیما سری برایش تکان دادم و به سمت کارگاه که ته فروشگاه بود راه افتادم.
همانطور که پله ها را یکی یکی پایین می رفتم بوی خوش کیک و شیرینی بیش از پیش در مشامم می پیچید.
صدای خانم ها و دستگاه های شیرینی پزی فضا را پر کرده بود. این مکان دوست داشتنی و شیرین همیشه حس خوب و بی نظیری را در سراسر تنم را در سراسر تا جاری می کرد.