رمان تکاور نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۰۶۴
خلاصه رمان : همه چیز از شب مرموز و ترسناک شروع شد. از یک عشق قدیمی تا تباه کردن ثمره آن عشق. آتشی که به پا شد و قتل عامی دردناک… پروایای که از دل مهر و محبت به قعر جهنم سرد و بیروح فرو آمد و مردی که مردانه ایستاد پای عزت او… تقابل نفرت و عواطف میان انبوه دشمنان قسم خورده و کینه توز…
قسمتی از داستان رمان تکاور
با کشیدن نفس عمیق و کشداری؛ نگاه یخی اش را به دخترک خفته پشت صندلی اش سوق میدهد.
که چندتار خرمائی روی بینی و لبان گوشتی پروا، مزاحم وار دیدش میشود.
اخمی مابین ابرو مینشاند و با دقت چهره کودکانه دخترک را میکاود.
جوشهای ریز روی پیشانی اش حتی رنگ پریده و مات دخترک در وهله اول حواسش را جمع میکند،
که از پشت فرمان فاصله میگیرد و با یک حرکت از مابین دو صندلی؛ تن اش را به طرف دخترک خم میکند و با شک و تردید انگشتش را زیر بینی اش میگیرد.
گرمی نفسهای منظم و کشیده؛ خیالش را آسوده میکند که دخترک در خواب به سر میبرد.
هم چنان فکرش درگیر شرط سخت رئیس معطوف میشود؛ شرطی که از عهده او برنمیآمد.
مرد هرخلافی باشد؛ مرد ریختن خون بیگناهان نیست در بد مخصمه ای گیرافتاده است.
از یک طرف غرور و اعتقاد سرسخت خودش حتی اگر آرمانی هم باشد؛ از طرف دیگر رئیس و کار نیمه تمامش!
ناخودآگاه با هرم نفسهای کشدار دخترک نگاه تودهایش به طرف پروا جلب میشود.
زیبایی سحرانگیزی نداشت و برعکس دختر بچهای معمولی مثل همه دخترهای مدرسه ای اما با یک تغییر…
این که هیچ دختر مدرسه ای شاید جسارت و حماقت او را نداشتند که برخلاف خطرهای پیشرو با کله و بیفکرانه خود را در دل خطر بیافکند!
پوزخند محوی کنج لبانش حک میشود: خیلی بچه ای کوچولو!
اما دخترک هنوز غرق خواب و بیهوشی میبود که بی اراده نفسش را تند فوت میکند،
که همان چند تار خرمایی ولوشده روی پیشانی دخترک با فوت بلندش؛ بازیگوشانه به کناری میروند و…