رمان خانه خدا سنگ است نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۱۵۱۵
خلاصه رمان : کهزاد فوتبالیست مشهور با یه گذشته مرموز که فقط حنا خبرنگار سمج تونسته باهاش مصاحبه کنه. این بین اتفاقاتی رخ میده که مجبور میشن صیغه کنند اما مگه میشه دختر و پسر کنار هم باشن و هیچ اتفاقی رخ نده…
قسمتی از داستان رمان خانه خدا سنگ است
دقیق یادمه… سال اول رو تموم کرده بودم و اوایل تابستون بود… 15 سالگي با تمام قوا خودش رو نشون می داد…
جوش هاي ريز و درشت روي صورتم زده بود… صدام کم کم داشت خروسکی میشد عضله هام حجم گرفته بود و جثه می گرفتم…
دیگه اون پسر ریزه میزه نبودم.. تغییرات چشمگيري داشتم..
یه عصر – گرم تیرماهي بود… خونه خلوت شده بود و بهترین فرصت…
همه می خواستن برن تفریح هرايرز (به بهشت بي نظير… مكاني بسيار دلنشین و زیبا در شهر نورآباد)
اما من به هزار بهونه مخالفت کرده بودم… به نظرم یه کار درست اینه که پسر نوجوون رو هیچ وقت تنها نذاري…
با یه بهونه که مشکوک نشه و با دل و جون همراه بشه، والدین اگر رفیق باشن بچه ها براي کنارشون بودن لحظه شماري ميكنن.
اون روزا گوشي هاي هوشمند امروزه نبود… يکي که خيلي وضعش خوب بود و گاهی هم می خواست زيرآبي بره یه گوشي داشت که سیستم بلوتوثش از صدتا آپ هاي امروزه لاکچري تر بود…
يکي از همین گوشی ها رو هم گرشا داشت… يواشکي تو هزار سوراخ و سمبه مخفیش می کرد و میاورد مدرسه تا یه چیزایی بهمون نشون بده…
فیلمایی که اصلاً مناسب نبود… اصلاً… اوایل حساس بودم و نگاه نمی کردم…
اما نکته اینجاست که وقتي قبح يه چيزي ريخته شد دیگه نسبت بهش حساسیت نداري…