رمان خشم سرد نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۰۹
خلاصه رمان: حامد قرار بود جای همهی نداشته هامو پر کنه، جای برادرش محمد رو… قرار بود هوای عشق برادرش از سرم بیفته ولی من از خودش بریدم چون عشق هیچ وقت از دل آدم نمیره. اما این معنیش نبود که خائن من بودم. یه نفر زودتر جای منو تو قلب حامد پر کرده بود. یه نفر زندگیشو روی آوار زندگی من ساخته بود. حالا من میرفتم تا خودمو از نو بسازم…
قسمتی از داستان رمان خشم سرد
تلفنو که قطع کردم دستامو روی صورتم گذاشتم.
چند ثانیه بعد که دستای ماری دورم حلقه شد آروم بغضمو شکستم.
مهرشاد يه فحش زیر لبی داد و توی سکوت اجازه دادن گریه کنم.
حالا که با حامد صحبت کرده بودم حس خیانت به محمد داشت خودنمایی میکرد.
اگر بهش نمیگفتم و از حامد میفهمید که با هم حرف زدیم خیلی بد میشد.
بعد از شام رفتم توی اتاقی که ماری و مهرشاد برام در نظر گرفته بودن و به گوشی محمد زنگ زدم.
_جون دلم.
لبخند لرزونی روی لبم نشست: جونت سلامت محمدم!
بی دغدغه و با صدای بلند خندید این ما بودیم. من و محمد…
اما تا چند ثانیه بعد قرار بود گند بزنم به این ما و محمد احتمالا میشد ترمیناتور!
-محمد با حامد صحبت کردم!
چند ثانیه سکوت کرد فکر کردم قطع کرده.
-محم…
_چه گوهی خوردی؟
بله… میدونستم این میشه و بازم چنین غلطی کرده بودم.
-از صبحه چند بار زنگ زد من جواب ندادم. بعد چند تا اس داد تحریکم کرد…
_من به تو چی گفته بودم نورا!
ترس نشست توی دلم: میدونم محمدم، من…
_پس اگر میدونستی غلط کردی باهاش حرف زدی!
-محمد …
_محمد و زهرمار جرت میدم نورا…
خیلی احمقانه اس که این حرفش اذیتم کرد نه؟ من خاک بر سرترین زن عالمم!
-ببخشید دیگه، نمیذاری حرف بزنم.
_انگار اگه نگی من نمیدونم اون چه چرت و پرتایی بهت گفته!
-محمد!!!
پوف کشداری سر داد و یه چیزی زیر لب گفت. مظلوم نمایی کردم: از دستم ناراحتی محمد؟
_ناراحت؟ باید بزنمت تا دلم خنک بشه.
-گفتم ببخشید دیگه.
بازم پوف کرد.
_میام دنبالت حرف بزنیم ببینم چی گفتین به هم…
بدون معطلی موافقت کردم…