رمان رخساره فرو ریخته نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی، هیجانی، رازآلود
تعداد صفحات : ۲۵۷
خلاصه رمان: دختری با یک عاشقانه خاص قرار است وارد دنیای دیگر شود. دنیایی رمزآلود با اتفاقاتی غیرمنتظره. یک قهرمان نیاز دارد برای تغییر تفکراتش دنیایش زیباست تحولات عظیمش اورا زیباتر میکند از خنده ها و لباس های فاخر و مغرور بودن به مظلومیت و چادر می رسد؛ یک تحول عظیم یک تحول باور پذیر با دختری که اویل چهرهای زیبا دارد اما رخسارهاش فرو میریزد. آینده این دختر را یک قهرمان تغییر میدهد. یک عاشقانه که در این عصر باورش کمی مشکل است اما با عشق شدنی است اما عشقهای بزرگ همیشه پایانش خوش نیست، شاید این بار پایانش چون قهوه تلخ است…
قسمتی از داستان رمان رخساره فرو ریخته
حس انتقام حمید تمامی نداشت.
همه دانسته هایش در گذشته حاج بهزاد تهرانی را به ایمیل سیما فرستاد.
در تعقیبات محسن؛ وقتی عشق محسن رو نسبت به سیما میدید صدای بهم خوردن دندان هایش از حرص و حسد شنیده میشد.
چرا نمیتوانست اجازه دهد، سیما با همه ضربات سنگین زمانه، کمی آرامش داشته باشد.
مصاحبه و اجرای بی نقص سیما هم بی علت نبود.
تمام وجودش پر از انتقام بود. چندین بار با مشت هایش روی میز تحریرش کوبید.
بلند شد دور خودش میچرخید موهایش را چنگ میزد.
پانزده سال سیما را دوست داشت حسی نبود که به راحتی فراموشش کند.
خصوصا سیمای سیزده تا پانزده ساله را که از زیبایی مثل جواهر در دختران فامیل میدرخشید.
حتی با وجود حباب هایش چشمان دریایی اش را از دست نداده بود.
در کمد اتاقش را باز کرد عکسی بزرگ و دو نفره از خودش و سیما بود برای عقدشان.
چه زیبا بود عروس عکس در آن لباس مجلسی آبی رنگ با چشمانش هم خوانی داشت.
بغض گلویش را سفت کرده بود.
حتی با آب گلو هم نمیتوانست این سنگینی را پایین بفرستد باید این بغض درونش را بر سر کسی خالی میکرد و چه کسی بیچاره تر از سیما.
این عکس مخفی بود و مریم هم جای آن را نمیدانست.
حمید با تمام خشمش از خانه بیرون زد. به سمت نمایشگاه دوباره افتتاح شده محسن رفت.
احمد او را دید، نزدیک حمید شد.
حمید شیشه اش را پایین داد، هنوز هم بغض داشت اما خودش را حفظ کرده بود.
احمد پوزخند زنان کنایه زد: چیه؟ نقشه هایت نقشه بر آب شدن آقای دکتر؟
دکترش را با کمی داد و کشیده گفت تا حرصش را بر سر این ناجوانمرد خالی کند.
حمید اما سکوت کرده بود که احمد باز هم ادامه داد: بیچاره خواهرم که امروز رفته خوشحالت کنه.
فقط حیف حیف نمیخوام شادی خواهرم خراب شه وگرنه همه چیز رو بهش میگفتم.
فقط نمیخوام خوشبختیش رو بگیرم وگرنه تو یه حیوانی …