رمان رستگاری زیبا (جلد هفتم از مجموعه مدوکس) نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، خارجی
تعداد صفحات : ۸۹۲
خلاصه رمان : اگر یک پسر مدوکس عاشق شود برای همیشه عاشق میشود؛ اما اگر شما رو دوست نداشت، چی؟ لیز یک مامور اف بی آی است. او که تصمیم میگیرد فقط با شغلش ازدواج کرده باشد نامزدی خود را برهم میزند و از شیکاگو به دفتر میدانی در سن دیگو منتقل میشود. او رویای ترفیع و پیشرفت را در سر دارد. مامور ویژه توماس مدوکس متکبر حاضر به عذرخواهی نیست و بی رحم است. برادر کوچکترش تراویس به دلیل مشارکت در آتش سوزی زیرزمین که منجر به کشته شدن ده ها دانشجو شد، با زندان مواجه شد و تنها ناجی او ارتباط غیرعادی با اوباش دارد توماس در معامله ای به برادرش رحم میکند و …
قسمتی از داستان رمان رستگاری زیبا
برام سوال شده بود که آیا هیچکس تو اداره در مورد مسائلی که توماس سر برادرش باهاش مواجه شده،
مشکلاتش با پرونده ابرناتی و بنی و اینکه شغلش رو از خونواده اش مخفی کرده خبر داره یا نه!!
پنجاه درصد احتمال داره مارکس یه چیزایی بدونه،
اما قطع به یقین رییس اف بی آی از مسائلی که توماس باهاشون دست به گریبانه در جریان یه سری چیزا هست.
توماس بهم اعتماد کرده بود و به خاطر هر دلیلی که بود از زندگی شخصیش بهم گفت.
اون با وجودی که تو شغل پر ریسکی مثل اف بی آی عه،
به من انقدری اطمینان کرد که از جزییات دوران بچگیش و بزرگسالیش بگه و حالا چیزی که خودمم ازش سر در نمیارم و توضیحش برام سخته،
باعث شده که بخوام خیلی سخت روی این پرونده تلاشمو بذارم تا جمع و جورش کنم و به نتیجه برسونمش.
وال قبلا بهم گفته بود؛ توماس به هرکی اعتماد نداره و تنها گروهی از آدما جز افراد مورد اعتمادشن پس در حال حاضر، باید خیلی حواسم به چیزایی که به بقیه در مورد توماس میگم باشه.
چون گویا در حال حاضر، منم جز اون حلقه افراد معتمد براش محسوب میشم.
حالا برام جای سواله که آیا به این دلیل من مورد اعتمادشم که میخواد از استعدادی که دارم درست مثل کاری که با سویر میکنه استفاده کنه،
یا به این دلیل من جز حلقه افراد معتمدش هستم که به حضورم در زندگی شخصیش نیاز داره و تسلی خاطری براش هستم …