رمان رمینور نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : هیجانی، معمایی، اجتماعی
تعداد صفحات : ۲۲
خلاصه رمان : داستان درمورد ویولونی هست که مال پیرمردی به اسم سف الله هست که بهش عمو سیفی می گفتند. عموسیفی درخیابان ویولون می زنه، یک روز که در خیابان اجرا داشته ناگهان می بینه رمینور، یعنی ویولونش دزدیدن و ادامه ماجرا…
قسمتی از داستان رمان رمینور
همین جور که به عموسیفی قول دادم کل شهر و اکثر جاهایی را که می شناختم پرس وجو کردم.
اما از دزد خبری نشد و حتی به مال خرا هم باج دادم تا زودتر نشانی از ویولون عمو سیفی پیدا کنم که آن هم نتیجه نداد.
تا اینکه برحسب اتفاق همین جور که با عمو سیفی پیاده از مغازه ها گذری می کردیم یهوع عموسیفی داد زد، کمال…. کمال… اوناهاش، رمینور اونجاست، داخل مغازه پشت ویترین نگاه کن.
با تعجب رو به عمو گفتم: عموجان بی خیال شو توهم زدیا، آخه رمینور تو پشت ویترین مغازه چی کار می کنه؟ حرف ها می زنیا.
و عمو با ناراحتی گفت: بخدا کمال اشتباه نمی کنم، اون ویولون منه مال منه، توروخدا بیا بریم داخل مغازه همرام بیا.
و با ناچاری حرف عموسیفی پذیرفتم و باهم دوتایی وارد مغازه شدیم،
صاحب مغازه که مرد پخته و با کلاسی به نظر می رسید تا منو عمو سیفی را دید از روی صندلی بلند شد و با خوش رویی به ما گفت: سلام خیلی خیلی خوش آمدین، چه کمکی ازبنده ساخته اس؟ درخدمتتونم بفرمایید؟
عموسیفی با آرامش خاصی به آقای فروشنده نگاهی کرد وگفت: سلام آقا ببخشید این ویولون رو از کجا آوردین؟ این ویولون برای من هست و از من چند روزپیش وسط اجرام دزدیدند، میشه لطف کنید توضیح بدید که ازکجا آوردینش؟
فروشنده با تعجب نگاهی به من و عموسیفی انداخت و گفت: شماها مطمئن هستید که این ویولون دزدی شده؟
چون چند روز پیش این رو یه آقا پسر جوون حدودا ۲۰ ساله برام آورد و اصرار داشت که بفروشه، به پولش خیلی نیاز داشت….