رمان زلاتا نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، معمایی
تعداد صفحات : ۳۲۷۹
خلاصه رمان : داستان درباره پسریه که با هدف دزدی وارد یه عمارت سوخته می شه ولی تو زیرزمین اونجا به جای گنج یه دختر پیدا می کنه و یادش میاد که قبلا اون و یه جایی دیده! برای همین تصمیم می گیره…
قسمتی از داستان رمان زلاتا
با تکون خوردن جسمی روی پام هراسون از خواب پریدم و نگاه گیج و گنگم و تو فضای بسته و عجیبی که توش خوابم برده بود چرخوندم.
هیچ درکی از زمان و مکان نداشتم.
طبق عادت همیشگیم انتظار داشتم مثل همیشه وقتی چشمام و باز میکنم خودم و روی تختم و توی اتاقم ببینم و رو سقف بالا سرم..
با عکس طلا چشم تو چشم بشم.. ولی حالا همه چی فرق کرده بود و من.. طول کشید تا به خودم بیام..
طول کشید تا بفهمم اینبار به جای سقف باید به پایین نگاه کنم تا با این فرشته ای که روی پاهام خوابش برده بود رو به رو بشم…
اونم نه با تصویر بی جونش با خود خود واقعیش…
در حالی که بدون هیچ دلهره و نگرانی.. با خیال راحت خوابیده و نفس های آروم و منظمش به پوست دستم که از روی بدنش رد کردم میخوره و همه وجودمو گرم می کنه..
نگاهی به ساعت دور دستم انداختم..
با این که یک ساعت بیشتر نخوابیده بودم و بعد از اون همه فعالیت دیروز باید حسابی خسته و کلافه می شدم..
ولی… دیدن دوباره طلا و این شب تا صبح وقت گذروندن باهاش..
انقدر بهم روحیه و انرژی داده بود که انگار ده سال خوابیده بودم و حالا دیگه وقت بیدار شدن و انجام دادن کارام رسیده بود..
نگاه پر از عشقم و دوختم به چهره غرق خوابش..
دیشب انقدر خسته شد که سریع سرش و گذاشت روی پام و چشماش و بست.
