رمان زیبای گمشده (جلد دوم) نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، مافیایی، خارجی
تعداد صفحات : ۵۰۳
خلاصه رمان: والنتینا از من متنفره. این جلوی منو از دزدیدن و نگه داشتنش برای خودم نمیگیره. وقتی نوجوون بودیم اونو به خونه من اوردن. اونو در ازای پرداخت بدهی به پدرم فروختن. اون تنها روشنایی دنیای تاریک و جنایی من شد و من نمیتونستم عاشقش نباشم. حالا زندگی ده سال ما رو از هم جدا کرده و من اسم خودمو به عنوان بدنام ترین و سادیسمی ترین پادشاه مواد مخدر ساحل غربی ثبت کردم. برام مهم نیست که ازم متنفر باشه. بالاخره انقدر قدرتمند شدم که والنتینا رو برای خودم نگه دارم و هیچ کس نمیتونه مانعم بشه. هرکسی که بخواد اونو از من بگیره میکشم ...
قسمتی از داستان رمان زیبای گمشده
از پنجرهی کوچیک کشتی، نگاهی به بیرون انداختم.
غروب زیبایی آسمون رو به رنگ صورتی درآورده بود و گوی طلایی خورشید در افق به اقیانوس نیلی بوسه میزد.
خیلی خوابیده بودم کنار آدریان کاملا آرامش داشتم.
بوی لذیذ و دلچسبی که از آشپزخونه میومد به مشامم رسید و دوباره شکمم ناله کرد. جدا گرسنم بود.
آدریان موهای بهم ریخته امو پشت گوشم زد: زود باش!
بدون اینکه دستمو رها کنه در اتاقو باز کرد و منو به طرف کابین اصلی کشید.
متئو پشت میز غذاخوری بود و کتاب میخوند. آدریان کمک کرد روی صندلی بشینم و خودشم کنارم نشست.
_چند دقیقه دیگه غذا آمادست.
جامیل سرحال گفت. گونه هاش از حرارت گاز قرمز بود.
_اگه مشکلی ندارید همه با هم غذا میخوریم.
از آدریان پرسید و منتظر اجازش موند.
_پسرتون چطور؟
از لحنش معلوم بود که نمیخواد مرد جوون با ما سر به سفره بشینه.
ما هنوز مانوئل رو ندیده بودیم و کاملا مشخصه که آدریان میخواد به همین شکل نگهش داره.
جاسیل با بی خیالی قاشقشو تکون داد.
-مانوئل بعدا میخوره. ما که سر غذاییم اون روی عرشه میمونه تا کشتی رو کنترل کنه.
آدریان با تکون سرش موافقت کرد.
وقتی متئو کتابشو زمین گذاشت، تیترشو بلند خوندم: “صد سال تنهایی”
_از گابریل گارسیا مارکز خوشت میاد؟
آدریان پرسید و مسیر نگاهمو دنبال کرد. ناخواسته لبخند کوچیکی روی لبام نشسته بود.
_آره.
کپی خودم از صد سال تنهایی پاره پوره شده بود.
وقتایی که توی کتابخونهی هوگو قایم میشدم، میرفتم سراغش اونجا تنها اتاقی بود که به خودش زحمت نمیداد دنبالم کنه.
شوهرم اهل مطالعه نبود…