رمان سایه های طرد شده نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 3045
خلاصه رمان : نگاهش به گلدانِ روی میز بود. گلدانی که چند وقتی بود نرگس های خشکشده را در خود جای داده بود. با عشق به دورشان حصار کشیده و هیچ از خشکی و بی روحیشان گله نمیکرد. نگاهِ دخترک، گویی سرما داشت، اشعه داشت، پر از بیحسی بود که اینچنین نرگسهای خوشبو را خشکانده بود…
انگشتان باریکش، انگشتانِ همان دستی که ناخنهایش شکسته و کج و معوج شده بود، بالا آمد و شقیقهی نبض دارش را فشرد… نگاهش اما، همانطور خیره خیره بود! کاش یک تفنگ داشت. تفنگی که ماشهاش را میکشید و بنگ! درست وسطِ پیشانی افکارش شلیک میکرد. گویی مرده بود. در خود مرده بود. روحش مرده بود.
قسمتی از داستان رمان سایه های طرد شده
برای خالی کردن شور و هیجانی که پاهایش را به گزگز انداخته بود ، گام هایش را تندتند روی سنگ فرشهای جلوی آموزشگاه کوبید و پلههای طویلش را دوتا یکی ، بالا رفت …
سایه به ورودی که رسید ، با دیدن منشی بدخلق و مو قرمز ، هارد کیس ویولنش را همچون بد ترین دارایی اش ، به خود چسباند و…
سلام ! صدایش آنقدر آرام بود که زن ، حتی سرش را از لپتاپ جلوی دستش بیرون نیاورد . آب دهانش را قورت داد و اینبار بلندتر گفت : سلام !
چشمان قهوه ای زن ، که امروز با لنز آبی پوشانده شده بود ، بالا آمد و به نگاه دخترک افتاد ! چرا این دخترک همیشه موهایش را روی صورتش می ریخت ؟
! نه اینکه پیرو مد و از این حرف ها باشد ها ، نه ! این دخترک یک چیزش میشدا عادی نبودا…
تقه ای به در کوبید و دست سردش را روی دستگیره ی استیل فشرد .
نگاهش بالا آمد و همینکه به چشمان آرام استاد روح بخش رسید ، لبخند روی لبش ، به زیباترین شکل ممکن درآمد …
به راستی که چقدر این اسم ، مناسب استادش بود ! به…