رمان سلطه گر (جلد سوم مجموعه منظومه تاریک) نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، مافیایی، معمایی، انتقامی
تعداد صفحات : ۷۹۸
خلاصه رمان : برای تمام نجات یافتگان؛ کسانی که زخمی عمیق بر جسم و روحشان حک شده. کسانی که با شرورترین انسان ها رو به رو شدند، کسانی که با ترسناکترین سرنوشت ها جنگیدند و هنوز در عرصهی زندگی استوار ایستاده اند. کلبه ای فرسوده. سحر گاهی سرد. قصهای که به پایان رسیده بود. اما اون قصه رو انقدر بلند تعریف نکرده بودن تا به گوش کسی که میتونست کمکی بکنه برسه. مرد در کنار درخت ایستاده بود، درختی که در دوهفته گذشته از اون برای تحت نظر گرفتن خونه استفاده کرده بود. خونهای تنها و دور افتاده که مزارع و مِه احاطهش کرده بود و خودش به تنهایی وهم آور و ترسناک بود …
قسمتی از داستان رمان سلطه گر
آمارا وسط جنگل منتظر بود بیرون همون آلونک کوچیکی که سال ها پیش دانته رو کنارش دیده بود.
میخواست ماجرای پیشنهاد پدر دانته رو بهش بگه و اجازه بده که اون این مشکل رو حل کنه همونطور که مادرش گفته بود.
میدید که دانته داره بهش نزدیک میشه شلوار پارچه ای اتو خورده ذغال سنگی به پا داشت،
بلوز سیاهی که دکمه هاشو بسته بود و آستین هاشو بالای ساعد دستش تا زده بود.
چشماش روی آلونک پشت سر آمارا خیره بودن.
یه چیز تاریک از نگاهش عبور کرد و بعد چشماش به سمت آمارا چرخیدن.
چهرهش خشک و سنگین تر از اون چیزی بود که آمارا تا به حال دیده بود.
_چی شده؟
امید توی قلب آمارا به لرزش افتاد اما سعی کرد احساسات منفی رو کنار بزنه و گفت: پدرت دیروز یه پیشنهادی بهم داد.
اخمی رو پیشونی دانته نشست و سری تکون داد تا آمارا توضیحاتش ادامه بده.
و آمارا ادامه داد، تمام جزئیات ملاقاتش با مارونی رو بازگو کرد، پیشنهادش، تهدیدش، همه چیزو.
با شنیدن هر کلمه، یک هالهی تاریک صورت دانته رو فرا میگرفت.
با شنیدن هر کلمه، رگ گردنش برجسته تر میشد و با شدت نبض میزد.
با شنیدن هر کلمه، چشم های زیبای تیره دور و دورتر میشدن.
دانته دستاشو توی جیب شلوارش فرو برد.
چشماش خیره به اون آلونک مونده بود و بعد از تموم شدن حرف های آمارا حالا فقط سکوت بینشون جریان داشت.
تا اینکه آمارا متوجه شد قضیه از چه قراره. اینجا همون جایی بود که دانته مجبور شد رونی رو بکشه.
باد شدیدی در میان درختان وزید، موهای آمارا اطراف صورتش پخش و پلا شدن …