رمان سیاهکار نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، جنایی
تعداد صفحات : ۵۵۷
خلاصه رمان : رمان سیاهکار، روایت سیاه بازیهای زندگی است. مافیا به طرز آشکاری در شهر پرسه میزنند و مانند یک گرگ در یک شب ناب، زوزه کلتهایشان بلند میشود، نیش ظالمانه خود را برای شخصی تیز میکنند و در آخر… نیلارز تنها در هفت روز آمیخته به سیاهیهای زندگی میشود و در یک شب که پدرش… چه میشود؟ در شبهای مافیا قصه من، چه کسی مورد هدف خواهد گرفت؟!
قسمتی از داستان رمان سیاهکار
((نیلارز)) همه تو حال و هوای افکار خودشون بودن و تنها دیاکو بود که صدای سرد و کوبنده اش سکوت رو میشکست.
-من قصد اجبار کردن شمارو برای همراهی این بازی ندارم فقط میخوام که با تمام راه کارها و منفعت هاش آشناتون کنم تا انتخابی که از نظرتون درست هستش رو بگیرید.
از وقتی که حرف میزد خیره به گلدون بزرگ، خوش طرح طلایی رنگ گوشه سالن بودم،
و همونطور تنها با اضافه کردن یک پوزخند گوشه لبم گفتم: از اینکه برم پیش پلیس هیچ ترسی نداری؟!
-من چندساله یکی از مهره های بزرگ این بازیم، واقعا فکر میکنی که به همین سادگیها میبازم؟
خب سخت در اشتباهی اگه خیالت راحت میشه خب برو همین الان برو فقط میخوام قبلش بدونم که چی میخوای به اون پلیسی که ازش دم میزنی بگی؟ از کجا براش شروع میکنی؟!
از این لحن از این جمله و میشه گفت از این دیاکو میترسیدم این همون دیاکوی دیروزه؟ یک لحظه، یعنی تمام اون…
از روی مبل بلند شدم و به سمتش قدم برداشتم؛ درست روبه روش با یک وجب فاصله ایستادم.
خیره به چشمهای خونسردش لب باز کردم: این بازی که ازش حرف میزنی احیانا بازی با قلب من از زیر مجموعه هاش
نبوده؟!
بغض بدی توی گلوم جاخوش کرده بود و انگار منتظر جوابی بود که مثل یک ابر طوفانی تکونش بده تا بباره.
-نیلارز من قلبی ندارم که به کسی بدمش.
یک پلک و هزار اشک…
نگاهش رو از چشمهای خیسم گرفت و به سمت پله ها قدم برداشت و دیگه از دیدم محو شد …