رمان شراب نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۳۶۱۸
خلاصه رمان : ونوس با شوهرش علی به بنبست رسیده اما توانایی مراجعه به دادگاه و طلاق گرفتن ندارد. علی سرکار نمیرود و اجازه هم نمیدهد ونوس کار کند. ماهها است که در خانه نشسته و در نهایت فقر با اخلاق گندش سوهان روح ونوس شده. یک شب ونوس به مهمانی یکی از دوستانش می رود تا شغلی برای شوهرش جور کند. بدقولی یک رفیق مجبورش میکند که دیروقت پیاده به خانه برود. سرنوشتش با دزدیده شدن توسط چند زن تغییر میکند. چشم باز میکند و میفهمد در کشور دیگری است. مردی بالای سرش است که …
قسمتی از داستان رمان شراب
‘ونوس” در تاریکی محیط خانه پشت سرش راه افتاده ام.
به سمت آسانسور میرود هر لحظه میترسم یکی ما را این ساعت با هم ببیند.
دکمه آسانسور را میزند و وقتی در باز میشود با اشاره دست دعوتم میکند داخل شوم.
کتاب را در آغوش گرفته ام و همه بدنم از ترس به رعشه افتاده.
کتابخانه در طبقه دوم قرار دارد. ما به پشت بام میرویم.
در آخرین طبقه آسانسور میایستد. اصلا نمیفهمم کی دستم را گرفت؟ دستش یخ است. درست مثل دست من!
هرگز به پشت بام نیامده بودم. یک استخر دایره شکل جلوی ورودی قرار دارد که در این هوای سرد با آب گرم پر شده و بخار شبیه مه احاطه اش کرده.
کمی دورتر میشود علامت بزرگ محل فرود هلی کوپتر را دید.
یادم میافتد که بارها صدای هلی کوپتر از فاصله نزدیک شنیدم اما هرگز خودش را ندیدم.
مسیح مرا به سمت تخت های کنار استخر میکشد: سردت که نیست؟
باد شدیدی می وزد و من لباس خیلی نازک به تن دارم: چرا خیلی سرده…
با پا یکی از تخت ها را تنظیم میکند و دستم را رها میکند:
-بشین برات یه چیزی میارم دورت بگیری.
به سمت اتاقکی کنار استخر میرود و یک پتوی بافتنی قرمز رنگ با خودش می آورد: بگیرش دورت… زیاد طولش نمیدم.
پتو را خودش باز میکند و دور بدنم میپیچد: همینجا بشین… چیزی میخوری؟
سرم را به طرفین تکان میدهم: نه خوبه…
عقب عقب دور میشود و نگاهش روی من است: زود میام… فرار نکنی شیطون خوشگل!