رمان ضماد نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، هیجانی
تعداد صفحات : ۳۴۴۲
خلاصه رمان : نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستا هست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان، فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسر برادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند پنج ماهه برادرش را به سرپرستی گرفته است. و اما نبات مجبور به خونبس شدن می شود تا تک برادر خودش را از پای مرگ نجات بدهد..!!!
قسمتی از داستان رمان ضماد
با پخش شدن نوای اذان صبحگاهی، پلک هایش را تکانی داد. کش و قوسی بر تنش داد و چرخید.
گیتی در خود جمع شده بود و بر تن او چسبیده بود. پتو را روی تنش بالا کشید و از جای برخواست. پتوی عطیه راهم تا روی شکمش بالا کشید و از اتاق خارج شد.
وارد سرویس شد و بعد از گرفتن وضو بیرون آمد. روشنایی از اتاق میرزا بر هال می تابید. مطمعن بود که برای نماز بیدار شده است.
قدم از قدم برنداشته بود که عباس با چهره ای خواب آلود جلوی راهش نمایان شد. ترسیده هینی کشید و دست روی دهانش گذاشت.
و عباس با صدای نبات چشمانش کامل باز شد و با دیدن موهای باز و طلایی نبات که در اطرافش پخش شـده بود، شوکه شد.
سریع چشم از زیبایی های دخترک گرفت و زیر لب استغفار زمزمه کرد.
نبات به خودش آمد و دستپاچه به سـوی اتاق قدم برداشت. درب را بست و به آن تکیه داد. دست روی قفسه سینه اش گذاشت و نفس عمیق کشید.
عباس با حالی خراب وارد سرویس شد. مشتش را پر از آب کرد و بر صورتش می پاشید. تنش با دیدن بازوهای سفید و موهای دلبرانه نبات داغ کرده بود.
وضو گرفت و با حالی بد به اتاق خودش برگشت. سجاده اش را پهن کرد و نمازش را ادا کرد.
تسبیح شاه مقصودش را میان انگشتانش پیچید و دست به سوی آسمان برد. اشک از چشمانش سرازیر شد و به هق هق افتاد.
-خدایا، به تو پناه می برم از دست شیطان… خودت دیدی که اتفاقی بود، من رو ببخش که ناخواسته مرتکب گناه شدم…