رمان لیلیان نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، هیجانی
تعداد صفحات : 2245
خلاصه رمان : از یک تصادف شروع شد با دو مرگ با یک تولد
با تفاوت ها دو نفر از دو دنیای کاملا متفاوت لیلیان مربی ک با مرگ ناگهانی نامزدش مجبور به ازدواج با سید علیرضا مردی مذهبی و جدی میشود سید علیرضایی ک اوهم زنش را از دست داده و یک فرزند متولد شده روی دست دارد…
قسمتی از داستان رمان لیلیان
کاش صداها را هم نشنوم. کاش گوش هایم هم مثل پلک هایم سنگین بشوند. کاش صدای نفس های سنگین سید علیرضا را تشخیص ندهم…
و از ته دل آرزو میکنم روی دستهای لُهراسب جان بدهم. اما نه، من لیلیانم و جانم ثابت کرده که جان سختتر از این حرف هاست و محکومم به زندگی.
مادر گریه میکند و لُهراسب سوزن سرم را در دستم فرو میکند.
پدر میگوید: لعیاجان، مهمون ها بیرونن، بیا بریم زشته. لهراسب بالا سرشه.
صدای غریبه ی مردی که حالا گویا محرم ترینِ من است میآید: حاج آقا ابوذر، اجازه ی مرخصی می فرمایید؟
میان آن نیمه هوشیاری لعنتی حسرتش را میخورم. خوشا به حالش که راه گریز دارد.
پدر خطاب قرارش میدهد: صاحب اختیارید سید، اما مهمون توی خونه هست…
سید سکوت کرده و پدر، لهراسب را هشدارگونه صدا میزند.
بااجازهی آرامی میگوید و میرود و او که میرود، انگار راه تنفس من کمی بازتر میشود…
و حالا میتوانم کمی فقط کمی تحت تاثیر آرامبخشی که برادرم در سرم ریخته قرار بگیرم و به خواب روم.
صدا هایشان، مدت هاست که کابوس خواب و بیداریام شده.