رمان متنفرم از اینکه عاشقتم رئیس نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، طنز، خارجی
تعداد صفحات : ۹۲۸
خلاصه رمان : سونیا دو ساله داره برای برد کار میکنه و همهی خانواده و دوستهاش میدونن چقدر از رئیسش متنفره. اون حتی یه سیبل با عکس برد تو خونه داره که هر روز به سمتش دارت پرتاب میکنه. اما خب ورق برمیگرده و یهو میبینی رئیس عوضیت شده ناجی و تو بهش حس داری.
قسمتی از داستان رمان متنفرم از اینکه عاشقتم رئیس
“برد” وقتی اون رفت من روزم رو شخم زدم اما نتونستم متوقف شم.
به اون فکر می کردم اما، وقتی اون وارد شد و ناهارم رو روی میزم گذاشت، چشمام رو روی صفحه کامپیوترم ثابت نگه داشتم.
متوجه شدم که لبخند اون با ژست من گشادتر شد چون فکر میکرد ما به حالت عادی خودمون برگشتیم، اما چیزی جز این بود.
چون هر فرصتی که به دست آوردم -وقتی به دستشویی رفتم، وقتی رفتم چیزی روی میزش بندازم یا وقتی رفتم یک کپی از دستگاه کنار میز اون تهیه کنم حتی وقتی نیازش -نداشتم نگاه دزدانه م به اون بود.
وقتی روی صفحه کامپیوترش تمرکز می کرد، مشخصات اون و برجستگی طبیعی لب هاش رو تحسین می کردم چیزی که قبلاً به اون توجه نکرده بودم.
و تقریبا کافی نبود. فکر دیوانه واری داشتم. بهانه ای برای انتقال میز اون به دفترم بیارم تا بتونم زمان بیشتری برای دیدن اون داشته باشم.
احساس می کردم که یه استاکر (تعقیب کننده) هستم.
با نزدیک شدن ساعت به پنج، شکمم به هم خورد.
می خواستم بهانه ای برای دیدن دوباره اون پیدا کنم. فیلم بگیر، شام بخور، لعنتی. هر چیزی لعنتی که باشه!
آیا این کارمای من برای تمام قلب های شکسته ای نبود که در شهر پراکنده کرده بودم؟
این چیزی بود که من برای قرار ملاقات با دخترهایی گرفتم که هرگز واقعاً دوستشون نداشتم.
پل دماغم رو نیشگون گرفتم. از اینکه شبیه خودم نباشم متنفر بودم.
دوباره سعی کردم بهانه ای بیندیشم تا اون اینجا نگه دارم، اما نشد.
از اون میخواستم تا مدتی بعد از اتمام ساعت کاری هم کار کنه اما اون همه چیز رو درباره برنامه من و همه معاملات بزرگی که روی اونها کار می کردم می دونست.
هیچ چیزی وجود نداشت. لعنتي لعنتي لعنتی…. اوه خدای من!
سونیا با عجله از درها عبور کرد گونه هاش برافروخته بود و چشماش برق می زد. -برد چیکار کردی؟
طوری به من خیره شد که انگار می خواست روی من بپره و دستاش رو دور گردنم حلقه کنه…