رمان معشوقه شیطان نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۷۲۱
خلاصه رمان : -شیطان اینه؟ با تعجب به منصور نگاهی انداختم. -اره قربان اینه. -اما اینکه… -اره یه زنه؟ گول قیافه مظلومشو نخورید قربان، مارمولکیه که دومی نداره. متعجب به دختر مقابلم نگاهی انداختم. چشمان کشیده، قد متوسط، اندام مزون. -میبینی اقا چشماش خدای شرارته بهش میگن شیطان ساکت این دختر بیشتر به الهه زیبای رم باستان می خورد تا شیطان ساکت. -چرا ساکت؟ -چون اون لالِ قربان. بیاختیار قهقهای زدم یک دختر بچه لال اینجوری تن و بدن این نره غولها رو لرزونده؟ -پاشو خودتو جمع کن مرد …
قسمتی از داستان رمان معشوقه شیطان
فکرش درگیر بود نه تنها او بلکه تمام افراد فکرشان درگیر بود.
مجید درگیر صید جدیدش، داوود درگیر انتقام از آران، خوان درگیر جاسوس بی نامی که انگار قسم خورده ریشه یشان را خشک کند.
مهرا درگیر نامهی چهارم و آران تمام حواسش گیر آن جمله بود.
مهرا در اینکه خوان جز قاچاق مواد قاچاق انسان هم میکند شکی نداشت اما چرا حس میکرد چیزی سر جایش نیست و یک جای کار میلنگد؟
از نظر او اساسی هم یک جای کار می لنگید، اصلا همه چیز بو دار بود.
ناشناس نامه نویس، عکس هایی که ماه ها قبل از او گرفته شده، چه کسی از نبودن او و خوان سود میبرد؟
در پیچ و خم مغزش دنبال هلاجی این افکار بود اما تمام آنچه که میبافت در صدم ثانیه در هم میپیچید و تبدیل به گره کوری میشد.
تمام تلاشش برای خاموش کردن آن بخش بزرگ مغزش که هشدار میداد دمی را بر روی ایستگاه مهرا توقف کن به هیچ تبدیل شد و به فنا رفت.
حالا سر تیتر تمام اخبار ذهنش این بود: مهرا چیکار میکنه؟ چیکار دقیقا؟ مهرا کیه؟
سئوالهایی که رو دخترک و کارش مانور میدادند اخر او را مجبور به کاری کرد که در آینده جز پشیمانی چیزی برایش نداشت.
آران باید رازهای این عمارت کشف میکرد تا به آنچه که میخواست میرسید
پس بی درنگ پای لپتاپ رفت و شروع به کار کرد
مدت ها بود که فهمیده بود در عالم او جز خودش به کسی اعتماد نکند.
در آن سوی درها جایی کنار راه پله راه روی بود که انتهایش اتاق کنترل بود.
جایی که با دوربین و شنود تمام خانه را کنترل میکردند. و کنترل مستقیم زیر نظر مهرا بود و جمشید …