رمان من نامادری سیندرلا نیستم (جلد اول) نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۲۳۷
خلاصه رمان : سمانه زیبا ارام و مظلوم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور میدهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج میکند تا اینکه همسرش فوت میکند و خانواده اش مجبورش میکنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که قراره سمانه رو فراری بدند.
قسمتی از داستان رمان من نامادری سیندرلا نیستم
“رها” با تماس امیرعلی بعد از پرداخت حساب از سالن بیرون زدم و با بشکن زدن سوار ماشین شدم.
به محض نشستن امیر علی بازویم را گرفت و من را به طرف خود برگرداند و با صدایی آروم گفت: نگاه توله رو آخ حالا من تورو ببرم خونه باغ یا خونه خودمون؟
با دستم دستش را گرفتم و با عشق گفتم: زندگیم مطمئن باش من فرار نمیکنم ولی الان باید بریم کمک مامان بابا حتما کلی مهمان اونجا هست که باید رسیدگی بشه.
امیرعلی سرش را خم کرد و با گذاشتن دستش در پشت سرم به سرم فشاری وارد کرد و من را نزدیک خود کشاند.
وقتی نفس کم آوردم با دست بازویش را فشار دادم تا از من فاصله گرفت و چندین بار پیشانیم را بوسید.
_عشقمی رها جون دلمی فقط خدا میدونه که چقدر برام عزیزی جوجم.
از این ابراز علاقه اش اشک در چشمانم جمع شد.
_منم عاشقتم زندگیم توهمه وجود منی آقا. حالاهم آهنگ و بذار که عروسی دوتا از بهترین هاست دوتا آس آس.
با این حرفم امیر علی خندید و گفت: چه کند سمانه با علیرضا.
با این حرف امیرعلی متعجب نگاهش کردم: _چرا چی شده مگه از چیزی خبر داری که من نمیدونم.
امیرعلی با خواباندن دستی ماشین را به حرکت درآورد: فکرت رو درگیر هیچی نکن عسلم فقط خودم و خودت رو عشقه.
با صدای شاد آهنگ بشکن زنان می رقصیدم و برای امیر علی ناز می کردم طوری که تمام مسیر را قربان صدقه ام می رفت و هم پای با من شادی می کرد.