رمان موج نهم نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : 2025
خلاصه رمان : گیسو و دوستانش که دندونپزشک های تازه کاری هستن، توی کلینیک دانشگاه مشغول به کارند.. گیسو که به تازگی پدرش رو از دست داده، متوجه شده برادر بزرگش با یه وکالت، ارثیه پدریشون رو بالا کشیده و از ایران رفته..
گیسو مونده و برادر کوچیکتری که مشکل کلیوی داره و باید عمل بشه.. دکتر خرسند که دندونپزشک حاذق و خوش اخلاقیه و مسئول کلنیکه، به گیسو پیشنهاد میده صوری ازدواج کنن تا مشکل هر دو حل بشه ولی………
قسمتی از داستان رمان موج نهم
مقابل آینه دستی به لبه های مقنعه و موهای خرمایی در اومده از زیر مقنعه ام کشیدم ..نگاهی به چهره زرد آلود و بی حالم انداختم..
با وجود سفیدی صورتم…این اشفتگیا خیلی تو ذوق می زد…آهسته دستمو بلند کردم و سر انگشتانم رو به زیر چشمام و گودی افتاده زیر شون کشیدم که با بیرون اومدن
مرتضی از تو اتاقش…
سریع دستم رو پایین اوردم و با صورتی به ظاهر شاد بهش لبخند زدم بعد از دیشب و شنیدن حرفای منصور بدجوری تو الک تنهایی خودش فرو رفته بود و زیاد حرف نمی زد…به
سمتم اومد…
با دیدن لبخندم سعی کرد هر چند بی رمق …جوابم رو با لبخند کوتاهش بده …و همزمان کتونی هاشو برداره: دیر میای ..؟
کیفم رو برداشتم و نگاهی به داخلش انداختم…کتونی هاشو پا کرده بود و حالا خودشو با بستن بنداش سرگرم کرده بود…به کارو کردارش چشم دوختم که آهسته بلند شد
..
هر دو مقابل هم ایستاده بودیم …قادر نبودم در این شرایط که خودمم حال درستی نداشتم…بهش دلداری بدم و ارومش کنم…
خوب میشه گفت از بچگی هم همین طوری بودم…ادم تو داری بودم که قدرت زیادی برای ارامش دادن و اروم کردن اطرافیانم رو نداشتم….
شایدم زیاد تو موقعیتش قرار نگرفته بودم که بتونم در چنین شرایطی خودمو محک بزنم…مرتضی که پسر بود و به خاطر فاصله سنی که از هم داشتیم…کمتر پیش می اومد که باهم حرفی بزنه و درد و دل کنه…
اره تا بعد از ظهر درگیرم..این چند وقته..یکی در میون رفتم و بعدشم که درگیر مراسم بابا بودیم…یکم کارام بهم ریخته…
ظهر که اومدی ..ناهارت تو یخچاله…گرمش کن بخور… اومدنیم شام از بیرون می گیرم….اگرم بیرون رفتی
