رمان ناشناس آشنا نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : معمایی، هیجانی، تخیلی، کمی طنز
تعداد صفحات : ۱۰۳۵
خلاصه رمان : درمورد زندگی سه قلو هایی هست که با آدمای عادی تفاوت های خیلی زیادی دارن، اونا وقتی نوزاد بودن از دنیای خودشون دور میشن چون هیچکس قبولشون نداشته! این سه تا بچه قدرت های فرا طبیعی دارن مخصوصا قل اول! این رمان روایت زندگی دونفرشونه حالا چرا؟ چون خواهرشون طی یک اتفاقات گم میشه، باید بخونین تا متوجه بشین چی میگم…
قسمتی از داستان رمان ناشناس آشنا
/هلنا/ از اون روزی که ساواش بهم گفت آیکان مرده حالم خوب نبود یه جورایی شوکه بودم آخه چطوری مرده بود؟
از خودمم تعجب بودم مگه من ازش بدم نمیومد؟ مگه منو عرفان نمی خواستیم بکشیمش؟ پس چرا الان براش ناراحتم؟
چرا بهش فکر میکنم دلم یه جوری میشه؟ و هزاران سوال بی جواب…
با شنیدن صدای در نگاهم به سمت در کشیده شد آلینا بود بازم غذا آورده بود مثل دفعه های قبل که میاورد و دوساعت بعد دست نخورده میبرد.
غذا نمی خوردم یعنی دلم نمی خواست بخورم تمام بدنم کبود بود و درد میکرد و این شاهکار کتکهای اون نگهباناست می خواستم هرچه زودتر بمیرم.
من که کسی رو ندارم و اسچی زنده بمونم؟ خانوادم که فکر میکنن مردم شوهرم که مرده عرفان هم میگه دروغ میگی.
هیچکس برام نمونده بود تنها بودم خیلی تنها….
الینا: هلنا پاشو یه چیزی بخور تو این مدت شدی پوست استخون. من: میخوام بمیرم. الینا: چرا؟
پوزخندی زدم: من هیچکسی رو ندارم نه خانواده ای نه دوستی، این طرف همش کتک می خورم اگه بمیرم بابات هم خوشحال میشه.
دستم رو گرفت: ناراحت نباش بابام خیلی ناراحته چون عمو آیکان فوت شده من نمی دونستم اون روز گفت من حالم بد شد بخاطر قلبم تو CCU بستری بودم امروز مرخص شدم اومدم پیشت…