رمان نسل دلدادگان نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، درام
تعداد صفحات : ۲۶۹
خلاصه رمان: رمان نسل دلدادگان روایتگر خاندانیست که برای عشق میجنگند؛ عشقی که در گذشته اتفاق افتاده و در این میان کینهای پر از نفرت قلبی را سیاه کرده، حالا برای عشاق دیروز و امروز اتفاقاتی در شرف وقوع است! قلبهایی پر از عاشقانههای بیانتها.
قسمتی از داستان رمان نسل دلدادگان
“ياسمينا” از خیابون رد شدم و رفتم کنار رادمهر ایستادم.
سیگار رو از لای انگشتاش بیرون کشیدم و زمین انداختم زیر پامم لهش کردم.
نگاهی بهم انداخت که گفتم: دکترام مگه سیگار میکشن؟ خودتون به ملت میگین نکشید، نکشید! فکر نکن نمیدونم شبا میری تراس اتاقت میکشی بوش میپیچه.
رادمهر ابرویی بالا انداخت و گفت: پس توام پیگیر منی؟
نگاهی به چشمای دریایی مواجش کردم و گفتم: پیگیر؟ ناسلامتی چند روز دیگه میشی شوهرم چه آرزوهایی داشتم واسه روز عقدم؛ ولی الآن هیچی.
همه چی دود شده رفته قاطی هوای تهران شده!
رادمهر سرش رو پایین انداخت و گفت: بعضی مواقع اتفاقایی واسمون میفته که به نفع خودمونه؛ ولی خودمون نمیدونیم و بعداً واقعیت نمایان میشه.
منم میخواستم قصه مون یه جور دیگه بود، هرجوری بود؛ ولی اینطوری نبود که تو ازم متنفر باشی!
حس میکردم داره حرفاش رو با حسرت و یه غم سنگین بیان میکنه. بغض کرده بود تو چشماش نم اشک میدیدم.
سوار ماشین شدیم و به سمت مرکز خرید روندم. پونزده دقیقه ای رسیدیم.
ماشین رو پارک کردم و با آسانسور وارد مرکز خرید شدیم.
به سمت مزون لباس عروس و عقد رفتیم وارد مزون شدیم لباس های عقد قشنگی داشت.
رادمهر یه لباس نباتی پسندید پوشیده بود و مدلش خیلی شیک بود.
صاحب مزون هم یه دختر بود که همش دور و بر رادمهر میچرخید، حرصم گرفته بود یعنی میخواستم دختره رو لهش کنم.
رادمهر جوابش رو نمیداد. به دختره چشم غره میرفتم که رادمان و تیارا زمین و گاز میزدن…