رمان هفت خاج نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۷۸۴
خلاصه رمان : در شبی که باران همزمان متوجه خیانت خواهر و نامزدش و همچنین بالا کشیدن داراییشان توسط دشمنی مجهول می شود، توسط نامزدش سعید به او داروی مخدر تزریق میشود. او که در گریز از سعید است حینی که هوشیاری اش تحلیل می رود کسی را زیر میگیرد و با تهدید های سعید بنا بر لو دادنش به پلیس، مجبور به فرار از ایران میشود و اتفاقاتی گریبانش را میگیرد که پس از چندین ماه تصمیم به بازگشت میگیرد تا از دست رفته هایش را پس بگیرد …
قسمتی از داستان رمان هفت خاج
زانوهایش را در آغوش گرفت سر کج کرد بر رویش.
لب هایش لغزيد: چرا همیشه اینجوری میشه؟
چرا یه مرد میتونه اگه بخواد هر چندتا زنو باهم داشته باشه اما ما دخترا نمیتونیم هر چندتا مرد رو که میخوایم باهم داشته باشیم؟
مادرش که تا آن دم نگران مقابلش نشسته بود، سر به جلو
کشید و گفت: استغفرلله چرا چرت و پرت میگی پری؟
-چرا مامان؟ آخه پسرا هم کامل نیستن. یکی پول داره، یکی قیافه و یکیشون برات همزبون خوبیه گوش میده حرف هاتو،
میفهمدت.
-باز زده به سرت تو دختر، من برم پایین زن مهدی تنها مونده زشته.
تو هم زود خودتو جفت و جور کن برگرد، وقتی میگم بی سر و صدا بگیر تموم شه بره باز برای من جشن راه میندازی.
حرف تو گوشت نمیره که.
این را گفته نگفته از جا برخاست مقابل آینه قدی کنار تخت
ایستاد و دستی به لباس فیروزه فامش کشید.
وقتی از مرتب بودنش اطمینان حاصل کرد از اتاق خارج شد و دختر را تنها گذاشت.
مثل دیوانه ها با خود لب زد: دلم داره منفجر میشه من دوتاشونو برای خودم میخواستم.
چرا باران؟ چرا همیشه این تویی که آدمای دوست داشتنی زندگیمو ازم میگیری؟
اشک لجوجی از گوشه چشمش بیرون جهید؛ غلت خورد و روی گونه سردش نشست.
از جایش برخاست و انگشت اشاره اش را نرم بر گونه اش کشید تا رد اشک را گم کند.
در اتاق را گشود و بیرون زد قدمی نرفته دستانش گرفتار شده و به عقب کشیده شد.
– آی …
– هيس…
آرام آرام به عقب برگشت چشمان پر تمنایش در دیده کامیاب نشست …