رمان وحشی نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، مافیایی، انتقامی
تعداد صفحات : ۱۱۲۸
خلاصه رمان : آرام، زیباترین دختری بود که توی عمرم دیده بودم، خیلی زیبا، اما شاید باورت نشه هیچ پسری جرات نمیکرد دنبالش راه بیفته، آخه کدوم پسر حریف دختری میشه که حداقل توی پنج تا هنر رزمی استاد شده، پدرش کارخونه داشت و یک شرکت بزرگ، راستش ممکنه بپرسین من چطور با این دختر آشنا شدم، داستان جالبی داره، اومده بود به یکی از دوستاش کمک کنه و توی همین گیرودار من باهاش آشنا شدم، دلش رو بردم، دوست شدیم، پدرش برای من شغل خوبی دست و پا کرد، رشته من وکالت بود و تمام کارهای شرکت افتاد دست من، یک جورهایی قادر مطلق اونجا بودم، اینجا بود که کار من شروع شد، یه جورایی اینجا بود که سیب ممنوعه رو خوردم …
قسمتی از داستان رمان وحشی
نمیدونم این فکر از کجا توی ذهن من افتاد ولی…
ولى وسوسه ثروت از همه چی قویتره… من وسوسه شدم.
یک نقشه کوچیک ریختم که با کمک اون بتونم پول خوبی به جیب بزنم. یک دله دزدی آروم و بی صدا…
یک شرکت صوری درست کردم و چند تا معامله با شرکت پدر آرام انجام دادم. شرکا فریب خوردند توی تله افتادند و…
طبق یک معامله همه چیز رو باختند… من دنبال مقدار کمی ثروت بودم ولی همه چیز رو به دست آوردم.
ظرف یک هفته اون شرکت صوری ناپدید شد و خانواده آرام ورشکست شدند حالا من یک آدم ثروتمند بودم.
مجرمی بودم که هنوز لو نرفته بود. باید قبل از بازشدن مچم، ازینجا میرفتم. چون بالاخره همه چی روشن میشد و من…
من ماندم بین دو راهی یا باید قید ثروت و بعدا آزادی ام رو میزدم یا کسیو که دوست داشتم رها میکردم.
من هم آرام رو رها کردم و در اولین فرصت خانواده ام رو فرستادم خارج کشور و بعدش خودم بهشون ملحق شدم…
خودم از زشتی این کارم باخبرم. راستش فکر نمیکردم اینقدر ثروت گیرم بیاد.
من دهنمو واسه لقمه های کوجیک باز کرده بودم اما وسط یک ضیافت افتادم.
دیگه راه برگشتی نداشتم. اگر کسی متوجه میشد کارم تموم بود. مجبور شدم آرام را رها کنم و رهاش کردم…
زندگی همیشه سخت نیس. همیشه هم طبق میلمون پیش نمیره.
ولی از اون سال به بعد، زندگی شد اونچه که من دوست دارم و راستشو بخواین آرامو فراموش کردم.
من غرق شدم در ثروت. در زندگی جدید. در آدمهای جديد…