رمان پاییز هزار رنگ نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۵۳۰
خلاصه رمان : داستان از یک روز در دانشگاه شروع میشود، که سوگند هدایتی دچار حمله میگرنی میشود و به دلیل همراه نبودن داروه هایش و شیطنت همکلاسی ها مجبور به ترک کلاس و رفتن به منزل میشود، از آنجایی که قادر به رانندگی نیست دوستش لاله از (روزبه قائمی) درخواست میکند تا آن ها را به منزل برساند …
قسمتی از داستان رمان پاییز هزار رنگ
روبرو شدن با پدر سوگند از اون چیزی که فکرشو میکردم سخت تره که قطره های درشت عرق از روی پیشونیم راه گرفته،
توی سکوت باغ سرم رو پایین انداختم و به میزی که از انواع و اقسام میوه و شیرینی پرشده زل زدم.
_زمانی که یه نفر رو برای اولین بار میبینم خیلی چیزا دستگیرم میشه…
اول طرز ایستادن وقتی دستش رو به طرفم دراز میکنه و دوم، چشماش، چشمای آدما خیلی چیزا رو از درونشون لو میده.
از اولین دیدارمون تصویر خوبی از خودت برام بجا نذاشتی آقای قائمی، اگرم الان اینجا نشستی فقط و فقط واسه خاطر دل دخترم که یه عمر دست تنها بزرگش کردم.
پلک سمت راستم میپره و صدایی توی سرم ضرب میزنه که خراب کردم اونم بد…
-همینقدر خلاصه بهت بگم، من چیزی رو توی وجودت دیدم که اصلا خوشایند نبود.
نادر هدایتی با موهای جوگندمی و نگاه نافذش اونقدری ابهت داره که وقتی داره حرف میزنه ناخودآگاه احساس ضعف میکنم و دهنم خشک میشه…
اما همهی اینا باعث نمیشه که قافیه رو ببازم و سوگند رو از دست بدم.
_بزارید خودم بهتون بگم شما یه ترسو رو دیدید که در حال فرار …
در مقابل جمله کوتاهی که کلمه به کلمه اش عین حقیقته سکوت میکنه و انگار توقع این مدل اعتراف کردن رو ازم نداره،
که با ذهنی درگیر شده بهم نگاه میکنه و من هم همین رو میخوام اینکه من رو جدی بگیره و خواهان دخترش بدونه.
فقط یک اشتباه بزرگ بود و امیدوارم بذاریدش پای موقعیتی که برای اولین بار درش قرار گرفتم.
دیگه خبری از پوزخندی نیست که با گفتن کنایه های اولیه روی لب هاش نشسته بود و این یعنی دیگه به چشم یه ترسو بهم نگاه نمیکنه.
_یعنی هر اولین باری که برات اتفاق افتاد قراره که فرار و به قرار ترجیح بدی؟