رمان پروژه رئیس نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، خارجی
تعداد صفحات : ۷۸۷
خلاصه رمان : اولین باری که مریک کرافورد رو دیدم در طول مصاحبه کاریم بود. خب از نظر فنی، من اون رو بیست دقیقه قبل تر وقتی یهویی وارد اتاق پِرُویی که چند ساختمون پایین تر از محل مصاحبه ام بود دیدم. من داد زدم، اون فریاد زد. بعد از اینکه باهاش کل کل کردم، تونستم در رو، روی اون عوضی ببندم. همانطور که میتونید تصور کنید وقتی متوجه شدم اون مرد بی ادب قراره رئیس جدیدم باشه، وحشت کردم. با اینحال بنظر میرسید اون منو نشناخته یا من اینطور فکر میکردم … تا اینکه در طول مصاحبه دوباره باهم دعوا کردیم و اون بهم گفت …
قسمتی از داستان رمان پروژه رئیس
“آیوی” بعد از ظهر جمعه بعد، با یکی از تریدرها جلسه داشتم که مسئول پذیرش در زد.
-متاسفم مزاحم شدم ولی یه تماس دارین آقای پشت خط گفت که اورژانسیه ولی گوشیتون “مزاحم نشوید” رو نشون میده.
با دست به دریک، بیمارم اشاره کردم.
-وقتی ملاقات دارم، خاموشش میکنم. میدونی کی هست؟
-ماروین وندال اول سراغ مریک رو گرفت ولی وقتی بهش گفتم خارج از کشوره، خواست با تو صحبت کنه.
اخم کردم. فکر میکردم بعد از اون، ویل مسئول کارهای دیگه اس.
ولی مشکلی نداشت… به دریک نگاه کردم.
_ممنون رجينا متاسفم میشه یک دقیقه منو ببخشی. الان برمیگردم.
سرش رو تکون داد. -مشکلی نداره راحت باش.
تلفن روی میزم رو برداشتم. _بله آیوی وان هستم.
_سلام آیوی من ماروینم دوست کیتی هرینگتون.
-اوه سلام ماروین همه چی روبراهه؟
_نه واقعا برای همین تماس گرفتم. یکم بخاطر کیتی نگران هستم سعی کردم با نوه اش تماس بگیرم ولی گفتن خارج از کشوره،
کیتی خیلی راجع به تو حرف میزنه و اون گفته بود تو دکتر هستی و الان اونجا کار میکنی برای همین فکر کردم از اونجایی که به مریک دسترسی ندارم با تو حرف بزنم.
_مریک برای سفر کاری به چین رفته. فکر میکنم یک تا دو روز دیگه برگرده ولی بهم بگو چی شده؟
-خوب مچ پای کیتی شکسته و یکیشم پیچ خورده.
_اوه وحشتناکه چجوری این اتفاق افتاد؟
_داستانش درازه ولی ما رفته بودیم اسکیت و…
_اسکیت؟
-ما پیر شدیم بانو ولی نمردیم. به هر حال چند تا مانع کوچولو اون رو از پا درآورد و یکی از پاهاش پیچ خورد …