رمان که عشق آسان نمود اول نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۳۱۶
خلاصه رمان : حکایت دختری شکننده و آرومه که گردونه روزگار چنان بر این دختر میتازه که به اشتباه تاوان بی آبرویی کسی دیگر رو ازش میگیرن و ناچار میشه با جنینی در شکم، بدنبال پدر بچه اش بره، پدری که خود نوعروسی در خونه داره…
قسمتی از داستان رمان که عشق آسان نمود اول
خسته از فکر کردن و به نتیجه نرسیدن، وارد خانه شدم. با دیدن کیسه های خرید که کمی دورتر از جلوی در توسط ماهی زیر و رو شده بودند، آه ازنهادم بلندشد.
هم بابت اتفاقی که برای خریدهای رهای بی فکر افتاده بود و هم از این بابت که تازه یاد رها و سفارش صدرا افتادم…
با توجه به شناختی که از صدرا داشتم، بلافاصله شماره رها را گرفتم و بعد از شنیدن صدای الو گفتن مثل همیشه شاد و شنگول او گفتم:
-مجبوری این قدر سخت پسند باشی که این همه دیر کنی و مجبور شی با این همه عجله بیای خریداتو پرتشون کنی دم در و بری؟
-غر نزن… چی کار کنم؟ داشتم برای مهم ترین آدم زندیگم کادو می خریدم مثلا… کنار خریدهای به فنا رفته نشستم.
دستی به سر ماهی کشیدم تا دخترک لوس پشمالویم از روی بافت نازک صورتی و براق بلند شود:
-با توجه به این همه راحتی،به این نتیجه می رسیم که تو شرایطی هستی که بتونی یه زنگ بزنی به مهم ترین آدم زندگیت و از دل نگرونی درش بیاری…
در ضمن فکر کنم لازم باشه فردا یه بار دیگه خریداتو تکرار کنی…
چرا چیزی شده مگه؟ ماهی روی پاهایم خزید و صورتش را به زانویم مالید.
با یک دست بافت را برانداز کردم. با دیدن شکل و شمایل لباس، به رها حق دادم برای طول کشیدن خریدش…
