رمان گلبرگ شقایق نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، روانشناسی
تعداد صفحات : ۴۱۴
خلاصه رمان : یک دختر ساده و معمولی به نام (شقایق) که به عنوان منشی استخدام یک شرکت می شود؛ بعد از مدتی رئیس شرکت(ارسلان) و شقایق عاشق هم می شوند. شقایق میفهمد که ارسلان متاهل است. رابطه شان را تمام می کند، چند سال میگذرد شقایق ازدواج می کند، یک شب مهمانِ آشنای همسرش می شوند و صاحب مهمانی کسی نیست جز ارسلان. حالا یک بچه هم دارد…
قسمتی از داستان رمان گلبرگ شقایق
تا چند روز هر وقت کمدمو باز میکردم، بوی زندگی می داد. لباسام همه عطر رز برداشته بودن. تصمیم داشتم وقتی خشک شدن بزارمشون تو جعبه.
فردای اون روز شرکت شلوغ بود. منم از دانشگاه زودتر خودمو رسوندم شرکت. ارسلان لباسای تولد دیروزشو پوشیده بود! از قضا جلسه هم داشتن.
به حالت دو به کارا نظم دادم و هماهنگ کردم. حتی از وقت آمدنم با ارسلان زیاد حرف نزدم. اتاق آماده بود و کارمندا هم بودن رفتم سراغ ارسلان.
_همه آمدن منتظر شما هستن. _زودتر آمدی؟ _بخاطر جلسه دیگه. لبخند زد. -چه وظیفه شناس.
منم چیزی نگفتم و فقط لبخند زدم. داشت با یه دفتر و خیره بهم از اتاق خارج میشد. دیدم کتش تنش نیست. رفتم سمت دیگه ی اتاق و کتشو از رو صندلی براش آوردم. گرفتم سمتش.
_چه حواس. جمع خنده ی کوچیکی کردم و با دستم به در اشاره کردم. _خواهش میکنم. -اول خانوما…
با قدمای تند جلو تر از خودش رفتم و درو باز کردم. و سر به زیر و خجالت زده خارج شدم.
صورت جلسه با من بود. اون پای میز کنفرانس بود و من پایین پیش بقیه کارمندا.
یه خودکار دستم بود و مینوشتم. سرم به کارم بود و حس کردم کسی داره نگام میکنه. بله ارسلان بود که داشت صحبت می کرد و نگاه می کرد.
اولش فکر کردم باهام کاری داره، ولی نداشت. همینطوری نگام میکرد.خجالت زده تر از قبل سرمو انداختم پایین و دیگه نگاهش نکردم…
می دونستم بازم نگاهم میکنه. ولی، بقول معروف… خودمو زدم به اون راه.
جلسه ی پر حرف شون تموم شد…