رمان یاساک نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۵۲۶
خلاصه رمان : اردوان فتوحی بعد از ده سال دوری از خانواده، بعد از اتمام کردن دوره تحصیلی به ایران برمیگردد. با دیدن دختر خونده برادرش، جیران …
قسمتی از داستان رمان یاساک
تا خانه چشمش را به خواب سپرد.
با صدای سامیار که صدایش میکرد چشم باز کرد و گیج سر گرداند.
خودش را در خانه اشان دید: مرسی سامیار دمت گرم خوش گذشت!
دست بر سینه گذاشت و با لودگی تا نزدیک فرمان ماشین خم شد.
-اختیار دارید وظیفه بود.
خواب آلود سری تکان داد و دستش را سمت دستگیره در برد و در را باز کرد.
پا به بیرون گذاشت که با صدای سامیار به سمتش برگشت.
-جيران.
-هوم.
-میگم این خان عمو جانت، چیزی نمیگه؟ حرفی چیزی؟!
این سوال را پریسا هم از او پرسیده بود: نه عزیز من نه چیکار من داره؟
شانه ای تکان داد: نمیدونم گفتم لابد باهم نمیسازید، اذیت میکنه…
با خداحافظی حرفش را به اتمام رساند.
از شرکت که بیرون زدند به سمت خانهی مامان ثریا حرکت کردند.
مغزش آن قدر خسته بود که حوصلهی پردازش هیچ چیزی را نداشت.
بعد از سکوت بلند و بی پایانی بین سعید و خودش به خانه رسیدند.
با تک بوقی، اکبر آقا دروازه را باز کرد.
با دیدن ماشین جدید تعجب کرد. پیش خودش گفت شاید ماشین مادرش با جیران است.
سعید چیزی نگفت ماشین را به سمت خانه حرکت کرد و روی سنگ فرش حیاط پارک کرد.
پیاده شدند و به سمت خانه حرکت کردند.
ساره، با دیدن ماشین همسرش با هول به سمت مادرش برگشت.
-وای مامان اومدن.
ثریا با شتاب هر چه در دستش بود بر روی میز گذاشت و آرام و بی سر و صدا به سمت در اصلی رفت.
قبل از اینکه آن ها وارد خانه شوند، در را باز کرد و خودش به بیرون رفت …