رمان یک تبسم نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، اجتماعی، درام
تعداد صفحات : ۲۴۵۸
خلاصه رمان : منصور و شیرین زندگی جالبی ندارند. پر از کشمکش و سردی، تنها دلخوشی شیرین دخترشان شادی است و تنها ریسمانی که اون را در این زندگی نگه داشته است ولی برای منصور اینطور نیست، بالاخره تصمیم به جدایی میگیرند ولی چیزها انطور که شیرین میخواهد پیش نمیرود…
قسمتی از داستان رمان یک تبسم
دستی روی موهایم کشیدم و به شادی که هنوز خواب بود نگاه کردم.
دیشب میشود گفت یکی از بدترین شب های عمرم بود. به تمام معنا کوفتم کردند. سارا هم پا به پای من حرص میخورد.
متلک های زن عمو هر از چندگاهی واقعا تحمل ناپذیر میشد.
هر موقع که از جا بلند میشدم تا دنبال شادی بروم، یا فرشاد به سمت ما میآمد و با سارا سربه سرش میگذاشتیم، اخم و تخم خانواده زن عمو پایانی نداشت.
تیر خلاص را که سهیلا زد.
بعد از شام فرشاد را مجبور کردیم تا کاست معروفش را بیاورد تا به قول خودش قرهایمان را بیرون بریزیم.
سهیلا به آرامی رو به مامان کرد و الکی مثلا دم گوشش ولی طوری که بقیه بشنوند گفت: “نرگس خانم ولی به نظرم خوب نیست یه خانوم وقتی شوهرش نیست اینطوری با پسر مجرد گرم بگیره ها….
زبان مامان بند آمد و نفهمید چه جواب بدهد. الحق که بدهد عمه خوب جوابش را داد:
سهیلا خانم شما انگار دفعه اولتونه بچه ها رو باهم میبینید بچه ها همیشه باهم همینطور بودن چه شوهرشون باشه چه نباشه.
ولی حرف عمه و دلداری های سارا هم نتوانست حال بدم رو خوب کند.
فقط و فقط به خاطر خان عمو و فرشاد موضوع کش پیدا نکرد وگرنه مطمئن بودم که همه مان به قهر آنجا را ترک میکردیم.
از وقتی خانه آمدیم یک لحظه قرار نداشتم اگر این اولش بود از همین حالا بریده بودم.
دیگر طاقتش را نداشتم. من طاقت این متلک شنیدن ها را نداشتم…