رمان آبان نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، ازدواج اجباری
تعداد صفحات : ۲۹۳۴
خلاصه رمان :
آبان زند… دختره هفده سالهای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه! مردی جذاب که دلبسته همسرشه اما مجبور میشه آبان رو عقد کنه!
قسمتی از داستان رمان آبان
پشت در اتاق که رسید تقه ای به در کوبید و بلافاصله وارد شد.
آبان که تمام این مدت منتظرش بود، بلافاصله از روی تخت برخاست و خیره نگاهش کرد.
تمام این مدت هزاران بار با خودش تمرین کرده بود که چه کار کند؟ چه بگوید؟ اصلا چه بهانه ای برای عدم طلاق بیاورد؟
و هربار ناامیدتر از پیش به این نتیجه رسیده بود که هیچ دلیل منطقی ندارد تا حافظ را قانع کند.
و حالا همین باعث شده بود که با دیدن حافظ، بدنش بلرزد.
حافظ نگاهی به او انداخت و آرام زمزمه کرد: باید حرف بزنیم آبان.
روی تخت نشست. راه فراری نداشت. باید حرف میزدند… حافظ حق داشت دلیلش را بداند.
سمت دیگر تخت نشست و نگاهش را به موکت کف اتاق دوخت.
-هنوز یه ماه نیست زن من شدی تو این یه ماه، نه روی خوش دیدی ازم نه دلتو به بودنم گرم کردم.
منصفانه بخوای قضاوتم کنی از حیوون پست تر بودم برات.
مکثی کرد و نگاهش را به آبان دوخت گرفت و لب زد: طلاق بگیر آبان… حیف میشی پیش من. حیف میشی کنار مردی که دلش با یکی دیگه اس.
از روی تخت برخاست. دیدن مظلومیت آبان آزارش میداد چه نامردانه از او انتقام گرفته بود…
به سمت آبانی که همچنان ساکت بود چرخید.
شب اول ازدواجمون… بد کردم باهات… تا عمر دارمم شرمندتم به مظلومیت قسم شرمندتم آبان. پاشم هستم. بعد طلاق هم شناسنامه سفیدتو برمی گردونم بهت…
ناباورانه خندید. او در چه فکری بود و حافظ در چه فکر کاش سطح دغدغه هایش همینقدر کوچک بود…