رمان آدم آهنی و شاپرک نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، هیجانی
تعداد صفحات : ۲۱۲
خلاصه رمان : داستان پرستار خوشگل و مجردی که عاشق همکار پزشک خودش میشه که از قضا متوجه میشه همسایه هم هستند ولی آقای دکتر خود عاشق دختری از طبقه بالای اجتماع هست که مدتی است بینشون فاصله افتاده … اما به خاطر اصرار پرستار یک مدت کوتاه باهاش ارتباط برقرار میکنه …
قسمتی از داستان رمان آدم آهنی و شاپرک
تمام فکر و ذهنم شده بود پدرم… اشک گوشه چشمم جمع شد.
عماد با کار امشبم حتماااا همه چیز رو به بابام می گفت. نباید بی گدار به آب میزدم… نباید وضع رو بدتر از این می کردم.
وقتی رفتم سمت آشپزخونه مادرم همونطور که سعی می کرد خشمش رو کنترل کنه،
دندون قروچه ای کرد و با حرص زیادی مخفیانه و به دور از چشم اعظم خانم از بازوم ویشگونی گرفت و گفت: کجا بودی دختر؟؟
دستمو روی دستش گذاشتم و با درد نالیدم: آ… آی… آی… آخ دستم….
اعظم خانم که سر رسید مادرم لبخندی زد و دستمو رها کرد..
نفس راحتی کشیدم و الکی خودمو سرگرم سبد کوچک سبزی ها کردم که اعظم خانم پرسید: لیلی جان عماد رو خبر کردی عزیزم؟
_در خونشون بسته بود کلی در زدم تا درو باز کردن… ظاهرا حموم بودن … گفتن الان میان… حدس میزدم الان خودش میاد
خیلی نگذشت که عماد اومد پایین و بعد از سلام و احوال پرسی گرم با پدر ومادرم و پسرا شروع کرد معذرت خواهی و توضیح دادن راجب دلیل دیر اومدنش…..
لبخندهاش خیلی روی صورتش دووم نمی اوردن و معمولا زود محو میشدن.
خیلی کوتاه توضیح داد که حموم بوده و به این خاطر دیر اومده… اما من جرات نداشتم نگاهش کنم…
تو تمام مدت سرم رو انداخته بودم پایین و برای گذشت کردن عماد از راپرت کارهام صلوات زمزمه می کردم …