رمان عشق بی پایان نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، هیجانی
تعداد صفحات : ۷۲
خلاصه رمان : نگار و سودا دو دختر ۱۷ساله ای که توی مدرسه عاشق هم میشن و رابطه خوبی دارن تا اینکه سرو کله یه جغد شوم به نام وحید پیدا میشه که قبلا با سودا بوده و بیخیال اون نمیشه و سعی داره اونو برای خودش بکنه به هر قیمتی، تا اینکه…
قسمتی از داستان رمان عشق بی پایان
“چند ماه بعد” “نگار” چند روز دیگه تولد سوداعه و میخوام سوپرایزش کنم.
رفتم یه کافه و تایمو و تعدادو گفتمو رزرو کردم.
با آوا اینا هماهنگ شدم قرار شد من و محدثه اینا با چنتا دوستای سودا تو کافه منتظر باشیم،
و آوا به بهونه اینکه من با یه دختره دیگه تو کافه دست تو دستیم سودا رو بکشونه اینجا، خیلی هیجان داشتم.
از کافه اومدم بیرون و داشتم برمیگشتم خونه سر راه از خونه سودا اینا هم رد شدم.
خیلی دوست داشتم برم ببینمش اما چند روز بود باهاش سرد برخورد می کردم تا حرفای آوا رو باور کنه و فکر کنه من با کسیم.
سرکوچشون وایساده بودم که دیدم از خونه اومد بیرون خودمو قایم کردم.
اومد تو خیابون و از کوچه بغل راهشو کشید و رفت منم دنبالش رفتم بدون اینکه بفهمه.
تو راه هی به خودم گفتم نگار چه غلطی داری میکنی داری عشقتو تعقیب میکنی؟
چند بار خواستم برگردم اما نتونستم.
بعد از نیم ساعت به یه پارکی رسیدم دیدم سودا رفت تو پارک.
خدا خدا میکردم نره سمت اون پسری که رو نیمکت نشسته بود اما رفت.
پسره از جاش بلند شد و سودا رو بغل کرد.
داشتم از حرص میمردممم می خواستم برم جلو اما میرفتم که چی؟ حتما باهاش رله دیگه.
يهو دیدم سودا پسررو هل داد و بهش گفت: دست از سرم بردار من نمی خوامت وحید میفهمی.
پسره هی سودا رو می کشوند سمت خودش اما اوا هی جیغ میزد که ولم كن.
دیگه نتونستم تحمل کنم، رفتم وسط و یدونه خوابوندم زیر گوش پسره.
من: عوضی دفعه اخرته به سودا دست میزنی فهمیدی؟
پسره: ااووو پس عشقش تویی نه؟ تو اول مشخص کن پسری یا دختر بعد بیا حرف بزن اسکله دو جنسه.
با این حرف نفهمیدم چیشد اما دیدم سودا افتاد به جون پسره …