رمان تابوشکنی عاشقانه (جلد اول) نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۳۵۳۲
خلاصه رمان : سینا پسری جذاب، مغرور و متعصب مهندس عمران ریس شرکت بزرگ ساختمانی، پدرش حاج معتمدی تاجر معروف شهرشون به اجبار مادرش با هلیا دانشجوی رشته داروسازی ازدواج میکنه ولی خودش دختر دیگهای رو دوست داره، هلیای زیبا رو مورد آزار و اذیت خودش قرار میده ولی بعد از مدتی سخت عاشقش میشه ولی هلیا …
قسمتی از داستان رمان تابوشکنی عاشقانه
تازه مشغول غذا شده بودن که همراه سینا روی میز زنگ خورد، شماره رو نگاه کرد غریبه بود…
نازی هم سرک کشید ببینه کیه شماره بدون اسمی رو دید.
تعلل سينا تو جواب دادن باعث شد نازی بگه: چرا جواب نمیدی؟!! شاید کسی باشه کار داره…
سینا رد تماس داد و گفت: از صبح اونقدر جواب تلفن دادم که سردرد گرفتم الآن دلم آرامش میخواد، غذا سرد میشه هر کسی اگر کار داشته باشه خودش دوباره تماس میگیره.
نازی هم دیگه اصرار نکرد حدودای ۱۰ بود شامشون تموم شد، از رستوران که بیرون اومدن سینا خسته بود نازی رو رسوند و راهی خونه شد…
صدای زنگ گوشیش دوباره بلند شد به شماره نگاه کرد همون ناشناس قبلی بود،
اینبار با اکراه دکمه وصل تماس رو فشار داد و با صدایی خسته گفت: الو…
-سلام! شما کجایید؟
سینا با شنیدن صداش فهمید هلیاست، مشخص بود از محیط بیرون داره حرف میزنه.
کمی به خودش اومد و با تعجب پرسید: من تو راه خونه ام!! شما این وقت شب بیرونید؟!!
-بله بیرونم!! پشت در موندم…
-شمایی که کلید نداشتی بیجا کردی رفتی بیرون!!
-کلاس داشتم نباید میرفتم؟!!
با فریادی از سر عصبانیت گفت: شماره منو که داشتی نباید تماس میگرفتی و میگفتی داری میری بیرون؟!!!
-فکر نمیکردم شما اینقدر دیر بیایید خونه!!!
-بیخود کردی سرخود راه افتادی بدون هماهنگی من و با نداشتن کلید رفتی بیرون!!!
دیر آمدن منم به شما ربطی نداره به اطلاعتون میرسونم من همیشه دیر میام خونه گاهی هم میشه که اصلاً نمیام،
برای ساعت رفت و آمدم که نباید از شما اجازه بگیرم؟!
وقتی دید صدایی از اون طرف نمیاد با عصبانیت گوشی رو قطع کرد و انداخت روی داشبورد …