رمان تحفه نجس نسخه کامل رایگان
موضوع رمان : عاشقانه، پلیسی
تعداد صفحات : ۴۲۹
خلاصه رمان : میخواهم از دردی بگویم که بوی گناه و نجاستش، تمام شهر را پر کرده است. دخترکی نوجوان و شهرستانى،با مشکلاتی در پرورشگاه مواجه میشود؛مشکلاتی که او را مجبور میکند تا برای تامین آینده و خوشبختی برادر کوچکترش از آنجا فرار کند. دست سرنوشت او را به خانهای میکشاند که خانه فساد میخوانیمش. در مابین این کشاکش ها، آشنایی با فردی تقدیر دیگری برای دخترک رقم میزند.
قسمتی از داستان رمان تحفه نجس
با شنیدن صدای مرد پشت سرش سرعتش بیشتر شد با آخرین توان از پله ها پایین پرید.
با دیدن درب خروجی ته دلش گرم شد؛ اما با صدای مرد پشت سرش دوباره یخ کرد.
– بهت میگم وایسا احمق!
پنج قدم مانده بود به خروج از عمارتی که گناه در آن از خون بالاتر است.
تنها سه قدم مانده بود به فرار از کنجکاوی نادرست و جوانی اش.
یقه ی لباسش از پشت کشیده شد و چون انتظار رسیدن مرد قدبلند را نداشت،
تعادلش را از دست داد که مرد دستانش را محکم دور او حلقه کرد و دخترک ترسیده را به خودش چسباند.
-وایسا ببینم دختره احمق داشتی جاسوسی من رو میکردی؟ ها؟ تو هم دستت با نریمان تو یه کاسه ست؛ آره؟ حرف بزن.
غوغا ترسیده بود و نگاهش در موهای مشکی مرد در گردش بود.
لبانش از ترس نیمه باز بود و چشمانش درشت و درشت؛ ولی در آن لحظه یک چیزی را خوب دانست.
که اگر حرفی نزند او هم باید مزه ی آن اسلحه همراه با صداخفه کن را بچشد.
_م.. من داشتم رد م..ی شدم، م.. ن هیچی ندیدم.
مرد ابروهایش را بالا انداخت و چشمان مشکی وحشی اش را به طوسی مصنوعی نگاه دخترک دوخت.
– فکر کردی من خرم آره؟ ببین من رو، شیر از دستم فرار کنه؛ جنگل رو به آتیش میکشونم تا از عرش بخوره زمین و میفته تو چنگال من.
هه تو که دیگه موشی و این حرف ها رو نداری. حقیقت رو بگو وگرنه خوب میدونی چه اتفاقی برات میفته.
در آن هجده سال زندگی اش این دومین ترس مهیب و هجده سال بود.
او جانش را دوست داشت و عمرش را همین طور؛ اما فقط به خاطر جاوید. او باید زنده می ماند.
حال به هر قیمتی. چه کسی او را درک میکند؛ جز یک آدمی که بوی مرگ تمام وجودش را پر کرده است …